سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 11 ارديبهشت 1403
    22 شوال 1445
      Tuesday 30 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۱ ارديبهشت

        چوزه

        شعری از

        خداداد آدينه (آدينه)

        از دفتر آدینه نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۰۹ شماره ثبت ۴۳۲۸۲
          بازدید : ۴۹۶   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر خداداد آدينه (آدينه)
        آخرین اشعار ناب خداداد آدينه (آدينه)

        پند سوم چوزه به مرد (چوزه =گنجشک)
         
        مردی اندر راه صید کرد چوزه ای
        چوزه ای کوچک ولی پروازه ای
        چوزه کرد،دادسخن آن مرد را
        کن مرا آزاد ای مرد خدا
        گر نمایی این صغیرک را رها
        می شوی خشنود احسن مرحبا 
        مرد گفتا  ای صغیر بی نوا 
        گرشوی آزاد چه سودی هست مرا
        خوردن تو جان بگیرد جسم من
        لقمه ای هستی بر دندان من
        چوزه گفتا گر کنی جانم رها
        می دهم بر تو سه پند از گنجها
        هریک از پندم نمایی تو عمل
        می شوی خوشبخت تا روز ازل
        در اسارت من دو پند گویم به تو
        سومی را وقت آزادی بجو
        مرد کمی اندیشه کرد درنزد خود
        کی چه سود است خوردن این اسفرود
        لیک با پندی که گیرم از درش
        راز خوشبختی بگیرم از برش
        مرد پذیرفت پیشنهاد چوزه را
        کرد عمل پیمان و عهد راه را
        گفت گنجشک راز اول را به مرد
        آنجه از دست رفت مخورافسوس و درد
        چون اگر نعمت بود بر تو تمام
        سهم تو زائل نگرددوالسلام
        پند دوم تو مکن باور سخنهای محال
        درگذر از این مقال پر جدال 
        زین سبب مرد باز کرد دستان خود
        پرکشید آن چوزه روی شاخ  تود
        شاد شد گنجشک از این رسم رها
        خنده ای کرد ، کرد تشکر از خدا
        مرد گفتاپند سوم را بگو
        تا شوم راهی بجویم راه او
        جوزه گفتاگوهر ی دارم به دل
        وزن دارد بیست مثقال ،ساده دل
        گر تو آکه بودی از اسرار من
        هرگزآزادم نمی کردی دو چن
        مرد برسرکوفت با صدها فسوس
        حسرتی خوردو پشیمان وحدوث 
        گفت ای چوزه بیا در نزد من
        تا شوم خدمتگذار ازجان و تن
        میدهم من آب و دانه روز وشب
        می شوم هردم پرستارت به تب
        گفت گنجشگ می روم ای نامراد
        پند سوم من نگویم استناد
        مرد گفت تو وعده دادی ای صغیر
        قول خود کردی فراموش ای اسیر
        چوزه گفتا احمقی ای نامراد
        خود به نا کرده نمایی انتقاد؟
        گفتمت گر نعمتی رفت از درت
        تو مخور غصه که آن نیست از برت
        لیک تو هم غصه خوردی زین دمع
        هم تو باور کرده ای گوهر طمع
        من که مثقالم نباشد جسم زار
        از چه رو مثقال و گوهر هست بکار
        پس تو لایق بر دو پندم نیستی
        پند سوم را زچه رو خواستی
        این بگفت و رفت از آن شاخ بلند
        تا نگیرد  دیگریش  در  کمند
        پند و اندرزی بشد بر ما نمود
        سود برد آدینه زین  شعر اجود
        شاعر:آدینه
        (اسفرود=پرنده کوچک)(چوزه =کنجشک)(دمع=اندوه)(اجود=نیکو)
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0