سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403
    1 ذو القعدة 1445
    • ولادت حضرت معصومه سلام الله عليها، 173 هـ ق، روز ملي دختران
    Wednesday 8 May 2024
    • روز جهاني صليب سرخ و هلال احمر
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت

    سفله

    شعری از

    بهاءالدین داودپور تخلص بامداد

    از دفتر بهاردلتنگی نوع شعر نیمائی

    ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۴ ۱۲:۵۴ شماره ثبت ۴۱۲۴۶
      بازدید : ۵۱۷   |    نظرات : ۱۴

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
    آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد

    بادرودی خالصانه به پیشگاه سروران گرامی هدف این حقیرارارسال این پست به تصویرکشیدن انسانهای متظاهرومکاروشروررنج ومشقت خلق می باشد وعبارتها کلی بوده وهیچ منظورخاصی باشخص وگروه خاصی دربین نیست برخی انسانها دراین دوره ی آخرزمان برای مادیات وقدرت طلبی ابتدایی ترین حالات انسانی را به راحتی زیرپا می گذارند تاپله های ترقی خودرافراهم نمایند غافل ازاینکه عمرکوتاه انسان وتوجه بیش ازحد به مادیات سرنوشتی جز رزالت ونابودی درپی ندارد وآخرسر زمانی می رسد که پشیمانی دیگر سودی ندارد اگرقصوری هست برقلب عاشقتان مراعفونمایید
    ازمیان آدمای این زمان
    گاه سگ می شود شاهین وباز
    یاکه راسومی شود شکل گراز
    دراین هوای پرسوزوگداز
    وچه بدبخت وبی نواست
    بابالنگ دراز
    می شناسم جاده ای باریک وپرپیچ وخمی همچون هراز
    مارها درخودنهان بنموده تا به ازاز
    سفله وپستند این مسکینان به ظاهر برفراز
    ....
    خال هندو
    مغز گردو
    راسویی هم هست زشت وبدبو
    این همه درداین همه مرگ
    مزداوتنهابودمرگ
    ....
    چخه چخه آهای سگه
    پاچه نگیرآخه همش پوست ورگه
    کوری مگه
    اها ی سگه
    تیشه نزن به این درخت چون که همش میوه وبرگه
    قلعه ی ارمغان ما مثل یه ارگه
    آهای سگه مزدتوآخرش کشتن ومرگه
    ....
    زخم زبان زخم زبان
    تیغ بکش بردل دردمندم
    تاکه کشی مرادراین شبای سردم
    روزوشبم رنگ غمه
    زبس زدی نیش وکنایه کردی تو خردم
    زخم زبان دست نکش دست نکش تانکشیم
    ....
    درکلبه ی مافقرنباشد شادیست
    برسرسفره ی ما نان اگرنیست عادیست
    یک نان وپنیر گرباشد
    روزدگرش پریشانحالیست
    کوه فقرم نشودآب
    این نشانی زسیاهکامیست
    ....
    دراین دنیای خاکی
    کجاست مردی وپاکی
    چرااینهمه شاکی
    یکی عاشق به چشم ویکی ناخن ولاکی
    یکی کافه چی میخوارساکی
    یکی سرگرم به مرغان وماکی
    یکی درمزرعه درباغ تاکی
    بس است دیگر
    آی هابیلی آی قابیلی دشمنی تاکی
    درودبی کران برشما اهالی محترم وباصفای شعرناب
    حقیربهاءالدین داودپور

     
    ۲
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0