سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 24 ارديبهشت 1403
  • لغو امتياز تنباكو به فتواي آيت الله ميرزا حسن شيرازي، 1270 هـ ش
6 ذو القعدة 1445
    Monday 13 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      دوشنبه ۲۴ ارديبهشت

      سرگذشت

      شعری از

      آرزو پناهی(باران)

      از دفتر صدای پاییز نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۲۷ تير ۱۳۹۰ ۰۶:۴۴ شماره ثبت ۴۰۷۶
        بازدید : ۱۱۴۴   |    نظرات : ۲۰

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر آرزو پناهی(باران)

      تو رادر تصویر مبهم و مه آلود این پنجره غمگین

      با چشمهای تخیلم ملاقات کرده بودم

      دیده غمزده ات به موجی شکسته میماند

      و طنین صدای گرمت را در اعماق این دل

      با دردی گنگ به گوش شنیدم

      و هر سلول به کاویدن تو تقلا کردم

      از نهایت بی عشقی بانگ بر آوردم و خواندم

      هان ای بی عشق دنیا

      دیر زمانیست که تو را در این

      شبهای بی مهتاب

      با خلوصی عارفانه جستجو کردم

      و شرنگ تلخ بیکسیم را سخت نوشیدم

      تا روزی به امیدی

      این تلخاب را به شهدی شیرین بدل نمایم

      مسموم شدم

      خم بر کمان این ابرو نیامد

      آستین هایم را به بهانه سوزش بالا زدم

      و جراحتم را با داغی انتظاری خوش

      مرهم نهادم

      آمدی جان من!!

      چشم در چشم لغزانیدیم

      اشکهایمان سیلاب شد بر سالهای بی عشقیمان

      و من تندیس سفالین خام آرزوهایم را

      که در صندوقچه دل ،پنهان کرده بودم

      در کوره خورشیدی ورودت

      حرارتی خوش بخشیدم....

      دریغا!!

      دست بیرحم زمانه با دلم یار نبود

      بانگ رسوایی این

      عشق نهان

      شیپور شد و کر کرد گوش فلک

      تو سکوت کردی و من

      در این طوفان ،میان این موج بلند و کف آلود

      غرق شدم

      و در آخر...

      آنزمان که آخرین مددهای بازگشتت را فریاد میزدم

      به من  مغروق

      پشت کردی

      و مرا به دل دریای بیرحم بیکسی سپردی

      افسوس که فریاد

      مَددم را نشنیدی

      امروز دیگر

      خیلی دیر شده

      خیلی دیر

       

      راستی یادم رفت!

      حال من خوب است!!

      خوبیم باور مکن!!!

      سرگذشتم را بخوان !!!!

      اشک نریز به شکستم بخند!!!!!

       

      آرزو(باران)

       

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0