سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 7 ارديبهشت 1403
    18 شوال 1445
      Friday 26 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۷ ارديبهشت

        من از شعار به شعور خواهم رسید ( صفحه پانزدهم )

        شعری از

        باقر رمزی ( باصر )

        از دفتر به جهنم سرد خوش آمدید نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۴ ۲۳:۲۲ شماره ثبت ۳۷۵۷۲
          بازدید : ۳۲۱   |    نظرات : ۱۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        من از شعار به شعور خواهم رسید
        ( صفحه پانزدهم )
         
        باز در آن جامعه سر مى كشيم
        جامه ‏ى تزوير به بر مى‏ كشيم

        باز كند سجده به آدم ملوك
        باز ريا كارى و علم السلوك

        آتش و خاكسترم از خويش بود
        كاش كه اين سر دگر انديش بود

        دوش به رؤيا سفرى رفته ‏ام
        پيش خداى دگرى رفته ‏ام

        او چو به احوال من آگه نبود
        ترك وفا كرده به هنگام جود

        تا كه سرم را به زمين دوختم
        ز آتش كامش دل و دين سوختم

        چشم ترم عاقبت هوشيار شد
        بسترم از وحشتم ادرار شد

        آكه بر آن روى بزك مى‏ كنند
        روى دگر سرد و گزك مى‏ كنند

        آرى به من آر تو از رأفتت
        رأفت بى خاتمه ‏ى رفعتت

        زار و پريشانم و دلدار نيست
        اى فلك اين دل بود انبار نيست

        لحظه ‏ى پرواز دلم را بگو
        آخر اين راز الم را بگو

        بيشتر از اين زارى ندارم به جيب
        بس نبود اين همه صبر و شكيب

        صبر و شكيبايى ‏ام از دست رفت
        موسم زيبايى ‏ام از دست رفت

        چين ، غم آورده به پيشانى‏ ام
        هندِ لبت نقطه ‏ى حيرانى ‏ام

        حيرتم از سرخى ياقوت بود
        قوت من از سفره ناسوت بود

        جان به چراگاه شفق دل مبند
        دل به سيه پرده ‏ى حائل مبند

        روح تو جسم از قفس آزاد كرد
        جسم من از روح تو فرياد كرد

        با هنران عزم سفر مى‏ كنند
        بى هنران زير و زبر مى ‏كنند

        آتش دل‏ها به دل آورده شد
        كين دل ديوانه دل آزرده شد

        هر كه زد انگشت به حلواى او
        صيغه بخوانند به حواى او

        تربت و خاك و لحد و سنگ چيست ؟
        آخر اين جاذبه ارژنگ نيست

         
        باقر رمزی باصر
         
        ادامه دارد . . .
        ۸
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0