زحمت ِ دیوارها در چین من خوابیده است
تیشه ها در کوه ناشیرین من خوابیده است
قصه ی اصحاب کهف از نو بیا تا بشنوی!
زخم ها در این دل مسکین من خوابیده است
فرق مرداب ِ من و دریا فقط آن قطره ایست
که در او بیدار و در بالین من خوابیده است
بازگرد ای باد ِ هندی! تا برقصد با نی ات
مار هر برقی که در کابین من خوابیده است
صخره ای هستم که از توفان هراسم هیچ نیست
سخت سوهان خورده ام هر چین من خوابیده است.