سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 13 ارديبهشت 1404
    7 ذو القعدة 1446
      Saturday 3 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        در جملاتی که علی ع در تمام عمرش گفت ، این جمله از همه رساتر و عمیقتر ،زیباتر ، اثربخش و آموزنده تر بود.کدام عبارت؟کدام جمله؟آن ۲۵ سال سکوت علی است. دکتر علی شریعتی

        شنبه ۱۳ ارديبهشت

        قصه

        شعری از

        پگاه بنوان

        از دفتر عبور نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳ ۱۲:۳۸ شماره ثبت ۳۱۵۰۴
          بازدید : ۶۲۴   |    نظرات : ۲۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر پگاه بنوان

        دست برد بر آسمان که کیست او
        من ترسم از نگاه به اندوه مانده اش
        این بود ماجرا
        .
        .
        "مادر به عزای تک تکان یاری ام کنید
        من هول دارم از این دودمان پاک"
        یک از میان جمع ددان
        پیش آمدش:
        من ضربه میزنم
        شمشیر بر کشید
        در صورتش عزای قیامت نشست زود
        با ضربتی که لرزش دستش سبب نشد
        زخمش زد و گریخت
        دست خدای رزم و خدای پاکدامنی
        شرم باد دستتان
        آن یک دگر شیر شغالی شد و دوید
        دیدش که تشنه است
        خندید و گفتش او
        این آب نیست
        خون نشسته به دشنه است
        خواهم به کشتنت کمری بستن و تورا
        در دوزخ خیال خودم زخم میزنم
        .
        .
        آن بی بته
         فرزند یک هوس
        در داغ محشر صحرای کربلا
        میگفت بر پسر نور بی دریغ
        نوشیدنت به برزخ و چرکابه میرسد ...
        .
        .
        هیچش هراس نیست
        در خواب دیده بودتش
        لک و پیس بر بدن سگی
        تا عمر باقیش به کصافات می چرد
        .
        .
        بر سینه اش نشست
        .... می شناسی مرا؟
        .... از دودمان فاطمه دخت پیمبری!
        زد بر بدن پاک مرد ناب
        باز هم ضربتی
        آسمان به خون نشست
        گرد و غبار و باد با هم اجین شدند
        سر را برید
        و قصه به پایان خود رسید....
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1