سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 ارديبهشت 1403
    15 شوال 1445
      Tuesday 23 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۴ ارديبهشت

        عقب نشینی به گذشته 2

        شعری از

        مونس حسینی

        از دفتر فقط بخاطر خاطرات نوع شعر ادبیات کودک

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ ۱۹:۵۸ شماره ثبت ۳۰۲۷۷
          بازدید : ۱۰۶۸   |    نظرات : ۱۷

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مونس حسینی

        یک روزی روزگاری  ،  بابای ِ تو نی نی  بود
        جیغ نمی زد بیخودی  ،   شب می خوابید  خیلی زود
        شلوار پیش بندی داشت  ،  با عکس ِ خرس یا خرگوش
        وقتی هوا گرم می شد  ،   او بود  با شورت و زیرپوش
        او شیرمی خورد فراوون  ،  باد گلو می زد  آروم
        نمی رفت سمت ِ قندون  ،  قندها  نمی شد  حروم
        سفره که پهن می کردن  ،  برای چند تا مهمون
        نمی نشست رو سفره  ،  لیس نمی زد  نمکدون
        سیلی نمی زد به ماست  ،  نمی مالید  به  بینی
        لگد نمی زد  به  مرغ  ،  مرغی که بود  تو سینی
        عدسی می خورد  با  لذت  ،  نمی گرفت  بهونه
        از گوشه ی ِ دهانش  ،  نمی ریخت  دونه  دونه
        قشنگ و سالم  بودند  ،  اسباب بازیهای ِ او
        ماشین و توپ و تفنگ  ،  سربازهای ِ کوچولو
        دست و پای ِ سربازها  ،  از تن ، نبودن  جدا
        تفنگها و شمشیرها   ،  کج  نبودن  و  دولا
        وقتی می رفت به حیاط  ،  نمی خزید  تو باغچه
        نمی گرفت  با  دستش  ،  کرم خاکی و مورچه
        آب نمی ریخت با شلنگ   ،   رو سر مرغ و خروس  
        جوجه های زردشو   ، او  تند تند  نمی کرد ،  بوس 
        شب که می شد به دورش   ،   می بستن چند تا پارچه   
        اما او  خیس  نمی کرد  ،  لحافتچه  و تشکچه
        گاهی اوقات روزها هم  ،  به او  می بستن  پوشک
        غلت  نمی زد  بی جهت ،  رو  شلوارش ، نبود  لک
        آره  عزیزم ، روزی ،  بابای ِ تو بود  نی نی   
        حالا  بزرگ  شده  او  ،  خودت ، داری می بینی
        رو شانه های ِ بابا  ،  سوار  شدی ، تو مفتی
        محکم  بگیر   یقه را   ،  مواظب باش ، نیفتی
        ۹
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0