سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 25 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت فردوسي
7 ذو القعدة 1445
    Tuesday 14 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      سه شنبه ۲۵ ارديبهشت

      غروب من

      شعری از

      عبدالباسط آریانفر

      از دفتر شعرناب نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۹ تير ۱۳۹۳ ۰۶:۱۲ شماره ثبت ۲۸۲۲۴
        بازدید : ۵۶۶   |    نظرات : ۳۵

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر عبدالباسط آریانفر
      آخرین اشعار ناب عبدالباسط آریانفر

       چشم داشت یاری استاد گرامی  در گزید قالب ام ممنون.....
      وقتی من می میرم
      جسدم را نه به آب زم زم
      با تلخترین شراب دنیا غسل دهید
      منی عاصی کجا و آب زم زم کجا!
      چه فرقی می کند؟
      وقتی من می میرم
      پدرم
      مادرم
      خواهرم
      برادرم
      وبستگانم 
      بغض های روزگارشان به بهانه ی من می گیریند
      مردم دِه یگان یگان نیز
      آیه خوان معبد ثانیه ها را شلاق میزند
      جنازه میخواند 
      دوره آماده است
      کلاغ های دِه قار قار کنان منتظر روز سوم اند
      بقال کوچه ی ما منتظر است
      نه گز کرباس٫ دو کلچه صابون به فروش دارد
      بچه همسایه که سالی ست با قورمه پلو بیگانه است منتطر است
      چوبین اسپی آذین با زین منور از رنگ های
      سبز
      قرمز
      سیاه
      تا درب ورودی خوابگاه همه در رکابم اند 
      قوی ترین مردان دِه با تعجل بام اتاقم را از خاک میپوشانند
      بعد آیه خوان معبد لب به سخن وا میکند
      و با دروغ های شاخدارش 
      چنان تندیسی از من میتراشد که گویا فرشته ی بودم از جنس نور
      قصه هنوز نا تمام است
      همان روز نخست
      پدرم وقتی بخانه برمیگردد
      برادرانم
      خواهرانم
      دورش حلقه می زنند
      من اما
      تهی تر از تهی بودم و چیزی جز همان جا سیگاری ازم نمانده است
      و مادرم افتاده در آن سوی خموش
      غم نابودی مرا با قهوه ی تلخ روزگار نوش جان می کند
      خواهرم روز سوم داستان ناکامی مرا
      نامزدم عشق داستانی مرا
      در گوش زن همسایه یگان یگان می گویند 
      و زیر لب قم قم کنان بر من و دیوانه گی های من میخندند
      من که رفتم!
      دیگر« هیچ آب از آب تکان نمیخورد
      نه ستاره ی از مدار خویش می افتد
      و نه زمین در کسوف حادثه از خاطرات آفتاب تهی می شود»
      اما 
      همان به که رویم تا 
      آیه خوان
      بقال
      کلاغ های ده
      بچه همسایه نفس راحتی گیرند
      زمان :۲۹/۱/۲۰۱۴
      مکان: اتریش/ اتریش بالا برو نو
      ۱۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0