سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 1 خرداد 1403
  • روز بهره‌وري و بهينه‌سازي مصرف
  • روز بزرگداشت ملاصدرا، صدرالمتألهين
  • آغاز محاصرة اقتصادي جمهوري اسلامي ايران توسط آمريكا، 1359 هـ ش
14 ذو القعدة 1445
    Tuesday 21 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      سه شنبه ۱ خرداد

      دلقك پير

      شعری از

      منصور شاهنگیان

      از دفتر گذشت ايام نوع شعر غزل

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۷ تير ۱۳۹۳ ۱۵:۳۰ شماره ثبت ۲۷۸۸۰
        بازدید : ۷۰۴   |    نظرات : ۱۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر منصور شاهنگیان
      آخرین اشعار ناب منصور شاهنگیان

      تقديم به كساني كه با وجود داشتن غم و درد ، به فكر و دلواپس ِ خنده ى رو لبهاي من و شما هستند ...
      قديما يه شهري بود ، يه سيركي داشت
      دلقك ِ  پيري و  سر ، زنده اى  داشت
      كفش هاي گُشاد و  تا به  تايي داشت
      براي خنده ، كُـتـِش  ، صد تيكه داشت
      ادا ها و لهجه و حرف زَ دناش
      غَمارو  از دلاشون خالي ميكرد
      همه جا اسمشو فرياد ميزدند
      دلقك هم ، از  ته ِ دل شادي ميكرد
      اما دلقك كم كمك ، پير ميشد
      ناتوان گشته  ، زمين گير ميشد
      تن ِ  فرسوده و روح ِ  نا اميد
      ديگه پاك ، از خودِشَم ، سير ميشد
      مي نشست يه گوشه اي غصه ميخورد
      به روزاي پشت ِ سر ، غِبطِه ميخورد
      سوت و كور بود ، آخه سيرك و كار ِ اون 
      خنده هم ، پَـر  زده بود ، از  لَـبا شون
      خيلي سعي كرد ، بتونه با اَداهاش
      خنده رو  باز ، بياره به  شهرشون
      اما كو حوصله اي شوري به سر
      يا رفيقت ، با تو ، باشه ، همسَفـَر
      نه كه ، با چشمي ، به هم زَدَن،بخواد
      بزنه ، خنجرشو ، از پشت ِ سر
      اون ديگه با سيركشون كار نميگرد
      همه جا ، از همه كس ، دوري ميكرد
      ديده بودند ، يه روزي دَلقَكشون 
      شهرشونو ، تنهايي ، ترك ميكرد
      نديدند دلقكو هيچكس توي شهر
      نه ديگه رَدّي از اون بود ، نه ، اَ ثـر
      هر كسي چيزي ميگفت ، حرفي ميزد
      شده بود ،يه ، بي نشون ، يه ، در به در ....
                                                                                        زمستان 90
      ۶
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1