فراق جان گدازش لانه ای ساخت
وجود خام من را خانه ای ساخت
درون خانه را با رنگ الوان
به شکل شاپرک پروانه ای ساخت
تنیده تار های محکمی عشق
تمام خانه را خمخانه ای ساخت
برای ناز چشمان و جمالش
به باده بر دلم رندانه ای ساخت
چنان بر تافت حسرت در وجودم
که باده از تنم ویرانه ای ساخت
دلی که تاب یک باده ندارد
فضا ی عشق را مستانه ای ساخت
گل نرکس به باید بر شگفتن
هوای جمعه را جانانه ای ساخت