سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 26 خرداد 1403
  • شهادت سربازان دلير اسلام: بخارايي، اماني، صفار هرندي و نيك نژاد، 1344 هـ ش
9 ذو الحجة 1445
  • روز عرفه - روز نيايش
Saturday 15 Jun 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    شنبه ۲۶ خرداد

    حکایت ذهنیت ها-ندیدن حقیقت به سبب وجود ذهنیت

    شعری از

    رضا حیدری نیا

    از دفتر شعرناب نوع شعر

    ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۶ فروردين ۱۳۹۰ ۱۹:۵۱ شماره ثبت ۲۵۶۷
      بازدید : ۹۲۸   |    نظرات : ۱۵

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر رضا حیدری نیا
    آخرین اشعار ناب رضا حیدری نیا

    بلبلی خوش لحن از روی هوس
    در پی یک دانه شد اندر قفس
    عمر او دانم کم از یکسال بود
    چون بهار اولش آن سال بود
    گوش او پر بود از وصف بهار
    از همه توصیف های بیشمار
    آرزو بودش که در فصل بهار
    با دو چشم خود ببیند گل به بار
    لیک از بخت خراب و فال بد
    یک قفس گشتش بر آن رویا چو سد
    هر پرنده کو از این آگاه شد
    سینه اش لبریزِ درد و آه شد
    زین سبب از روی همدردی و بس
    نزد بلبل بچه میشد هر نفس
    بهر بلبل وصف میکردند گل
    با هزاران آب و تاب از جزء و کل
    که گلی امروز اینسان ناز کرد
    غنچه هایش را بدینسان باز کرد
    شرح هرآنیک ز گل ، شرحی جدا
    هر یکیشان شرح خود را نا خدا
    زانهمه توصیف های رنگ رنگ
    بلبل بیچاره شد بس گیج و منگ
    هیچ آوازش نیامد زان صُوَر
    کین صُوَر از فکر و نَبوَد از بصر
    لحن خوش چون آید اندر بلبلی؟
    تا ندیدست او به چشم خود گلی
    می رود از شوق سوی بوستان
    شوق و مستی آنگهش گوید بخوان
    هرچه گویی گل چنین است و چنان
    کی توانی گفت کای بلبل بخوان؟
    روزها اینسان بر آن بلبل گذشت
    تا که روزی شد دگرگون سرگذشت
    باز شد محبس ز سهوی یکزمان
    تا رها شد بلبل اندر آسمان
    بس شتابان بال میزد سوی باغ
    تا که گل را از کسی گیرد سراغ
    چون که شد بس خسته از پر پر زدن
    در دل باغی نشست اندر چمن
    گل ز سرخ و آبی و زرد و کبود
    اندر آن گلزار دسته دسته بود
    درکنارش گل ز هر بویی و رنگ
    بلبل اما گیج و غافل بود و منگ
    گرچه آنجا گل بسی روییده بود 
    بلبل ما لیک ، گل نادیده بود
    غرق ذهنیات خود بود و صُوَر
    نزد گل ها بود و از آن بی خبر
    وصف و ذهنیت چوشد صاحب بصر
    گل نبینی زین سبب با چشم سر
    زان سبب نشناخت گل از شکل آن
    چون که بودش صد تصور غیر آن
    وصف هر کس نزد تو ذهنیت است
    هر چه باشد ، مانع عینیت است
    وصف خود را هم چو وصف او بدان
    که نمایی دیگر است از بوستان
    در نما هر گل اگرچه چیدنیست
    لیک چیدن از نما مقدور نیست
    کوشش تو گر گلی را چیدن است
    شرط آن اول گلی را دیدن است
    غرق تصویری و دور از سوی گل
    نیست در تصویرت ای جان بوی گل
    بلبل ار کج فهمی از گل داشتست
    چون که از گل بس تصور داشتست
    با هر آنچه وصف از گل کرده اند
    این خلل در کار بلبل  کرده اند
    واصفان جانم ، نه بد نیت بُدند
    واصفانِ نیت و وصف خودند
    جملگی شان راه و سیری داشتند
    در بیان، نیات خیری داشتند
    وصفشان پندار یا مردود نیست
    آتش آنان ، تو را جز دود نیست
    از گل ار باقی فقط عکس گل است
    اینچنین جایی نه جای بلبل است
    زین همه اوصاف دور اصل گل است
    فهم این بر گردن هر بلبل است
    فرقها باشد میان اصل و وصف
    اصل ها پوشیده میگردد به وصف
    وصف گل با اصل گل یکسان مدان
    وصف ها ذهنیت و اصلش عیان
    صد هزاران وصف از هر اصل هست
    وصف را چیزی ولی از اصل هست؟
    چون مجازین صورتی از اصل هاست
    وصف را راهی نه سوی اصل هاست
    چون ندانی فرق واقع از مجاز
    واقعیت هم شود نزدت مجاز
    میشود هر وصف در تو ذهنیت
    دور میگردی ز اصل و ماهیت
    گر تو آیی پر ز ذهنیت به پیش
    کی سپاری بر کلامم گوش خویش؟
    هر چه گویم در قیاس و سنجشی
    شادی از وفق و ز ضد در رنجشی
    دایم اندر قیل و قال این قیاس
    دایمأ در جستجوی اقتباس
    اقتباست با همه دانسته هاست
    تا بسنجی گفته ام با کذب و راست
    یا به تاییدم کمر بندی به جد
    یا برابر ایستی در حکم ضد
    نی به تاییدت مرا باشد نیاز
    نی ز انکارت بسوزم در گداز
    پس بدان این گفته کاندر نزد توست
    نی تو را اهریمن  و نی مَزد توست
    وصف بستانی و بهر دیدن است
    غفلتت ، از وصف من گل چیدن است
    گر تو می خواهی بچینی گل ، بچین
    نی ز وصف من ، خودت بستان ببین
    ورنه عمرت جمله در تصویر هاست
    در صور باشد فقط این کم و کاست
    ریشه در تصویر و از تقدیر نیست
    که خود تقدیر جز تصویر نیست
    پس یکی نکته بگفتم گوش باش
    واضح است این نزدت ،اما هوش باش
    آنچه نزد من یقینی محکم است
    نزد تو تنها مسیری مبهم است 
    گفت من در نزد تو یک ایده است
    ذهن تو زین ایده ها بس دیده است
    راه من را پس مجو ای راه جو
    راه خود یاب و خودی آگاه جو
    از دلیل و حجت من در گذر
    توشه از کس در نیابی رهگذر
    آنکه اما خویش ره یابنده است
    نامش اندر لوح ها تابنده است
    گر چراغ دیگری در دست توست
    بهر تو او ره نمی یابد درست
    تو خودت نوری رها کن آن چراغ
    راه خود را جو، مگیر از کس سراغ
    چون که بر پای خودت جستی قرار
    گامهایت گردد آنگه استوار
    در تو هر ذهنیتی کز غیر هست
    دور میریز و بشوی از غیر دست
    بر حضور گل چو خود واقف شوی
    خود دوصد دفتر بگویی مثنوی
    گر بصیرت در دل آگه کنی
    همچو بلبل شوق را چَه چَه کنی


    ۰
    اشتراک گذاری این شعر
    ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

    Guest

    ،

    حسین توسطی (حس تو)

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0