سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        راز بلبل

        شعری از

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        از دفتر دلسروده ها نوع شعر قصیده

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۲ ۲۰:۵۹ شماره ثبت ۲۲۶۷۳
          بازدید : ۵۹۹   |    نظرات : ۲۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        سحرگه بلبلی در بوستانی

        شکایت مینمود از باغبانی

         

        قضا آنجا یکی مرغ دگر بود

        ز شاکی بودن بلبل خبر بود

         

        بگفت مطلب بگو تا من بدانم

        ز کارت مشکلی را حل نمایم

         

        چنین گفتا به مرغ بیچاره بلبل

        کشیدم انتظار موسم گل

         

        ز پاییز و همی فصل زمستان

        چمن زیبا شود روزی گلستان

         

        منم در شاخه ها آواز خوانم

        به نغمه غصه را از خود برانم

         

        کنون پایان رسیده انتظارم

        ربوده باغبان گل از کنارم

         

        همین شخصی که بینی آرمیده

        تمامی غنچه ها را نیز چیده

         

        ز هجر روی گل مجنونم امروز

        ز دوری رخش دل خونم امروز

         

        مرا دیگر قراری نیست امروز

        یکی را ه فراری نیست امروز

         

        عملکردش نباشد ظالمانه؟

        شکایت زو کنم یا از زمانه؟

         

        جوابش داد آن مرغ بصیرت

        که کار او بود خوی طبیعت

         

        گلی چیده که او گیرد گلابش

        ز مصرف کردنش بیند ثوابش 

         

        فقط سهم تو را یکدم نگاه است

        سپیده صبح در هر پگاه است

         

        نمیدانی که او هم رنج برده

        برای یافتن یک گنج برده

         

        تو میگویی کشیدی انتظاری

        توان داری نهال گل بکاری

         

        چرا بیهوده میگویی سخن را

        نخوانده درس تقصیر ممتحن را

         

        نمیدانی که هر کس میکشد زجر

        ز بعدش میبرد هم مزد هم اجر

         

        به وقت کاشت این نیکو چمن را

        عرق داشت برجبین و خسته تن را

         

        فرو رفته به دست او بسی خار

        لبش خشکیده و حالش بسی زار

         

        به هر سختی بکاشت او این چمن را

        هم اکنون او بچیند یاسمن را

         

        مدار هرگز توقع مزد بیکار

        ازاء مزد، میباید کنی کار

         

        ز ابناء بشر جایی رسیدند

        بسی سختی و زحمتها کشیدند

         

        نباید زین سخنهایم برنجی 

        نیابد گنج، هیچ نابرده رنجی 

         

        تو هم گمنام کوشش کن حسابی

        بـه کنـه آرزویـت دست یـابـی

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0