چقدر غم ها روی شانه هایم سنگینی میکند
چقدر اشک پشت حصار پلکهایم محبوس مانده است
یعنی غم از روز اول روی شانه هایم به این سنگینی بود؟؟
یاشاید هم..
تو بودی ومن سنگینی اش را حس نمیکردم
چه خوش روزهایی بود بودنت پدر...
یادش به خیر،ولی حیف
روزهاست که آغوش گرمت را حس نکرده ام
کاش الان اینجا بودی تا تو را در حال به آغوش میکشیدم
نه شب ها در خیال
هر روز که دفتر خاطرات باهم بودنمان را مرور میکند
اشک به مهمانی چشمانم می آید و من با لبخنر به زندان ابد
پشت حصار پلکهایم محکومشان میکنم.
پدر
بودی و خبر از شکست نداشتم
رفتی...
تازه فهمیدم ،شکستن ونبودن تو یعنی چه؟؟؟
دوست دارت دختر ت مینا 92/3/7
*******************************************************************
جواب نامه:
مینا قیزیم سن منیم گول بالامسان
یامان گونده دایاغیم سان ،شانیم سان
منیم گولوم هیچ کسدن سن آزون یوخ
من نن سورا هیچ بیر کسه نازون یوخ
هیچ داریخما منده بیر گون گلرم
سنون باشون دیزیم اوسته آلارام
زلفون داریب نازوی من آلارام
کچمیش گونون حکمتین یولارام
منیم قیزیم دنیا قضا قدر دی
قضا قدر غمین یمک هدردی
دنیا باخمیر بو شاهدی یا گدا دی
اولوم باخمیر جواندی یا قوجادی
ظلمت گجه بیرگون کچیب گدن دی
آیدین سحر اوندان صورا گلندی
صبر ایلسون آیدین سحر تز گلر
جاجی بابون اوزون سنه تز یتر
دوست دار تو پدرت 92/3/27
******************************************************
ترجمه
دخترم مینا تو فرزند گل من هستی
در روزهای سخت زندگی پشت وپناهم هستی
گل من تو از هیچ کس کمی نداری
به غیر از خریداری ناز نداری
هیچ دلگیر نشو یک روز خواهم آمد
سرت را روی زانو هایم خواهم گرفت
موهایت را شانه میزنم و نازت را خواهم خرید
سختی های روزهای گذشته را جبران خواهم کرد
دختر من دنیا پراز بلاهای سخت است
غمخوار این بلاها بودن بی فایده است
دنیا نگاه به شاه و یا گدا بودن نمیکند
مرگ ملاحضه جوان و پیر بودن نمیکند
شبهای ظلمت یک روز تمام میشود
صبح امید و روشنی بعد از آن خواهد آمد
اگر صبر کنی صبح امیدو روشنی خواهد رسید
جاجی بابات خودش را به تو خواهد رساند