سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 22 ارديبهشت 1403
    4 ذو القعدة 1445
      Saturday 11 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۲۲ ارديبهشت

        اندیشه ی احساس

        شعری از

        بهروز حبیبی

        از دفتر شعر نو نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۲ ۱۹:۲۷ شماره ثبت ۲۰۷۰۶
          بازدید : ۵۶۶   |    نظرات : ۲۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        من در اندیشه ی یک باغ پر از عطر حضور نفست

        که کند خلوت تنهایی من را لبریز

        و در اندیشه ی نور

         پشت چشمان سیاهی که کند خانه دل را روشن

        و در اندیشه ی بیداری شب

        در پی دیدن ماه

        و در اندیشه ی بی تابی روز

        همسفر با خورشید

        و در اندیشه ی دیدار نسیم

        که نوازش کند این قلب پر از مهرم را

        غوطه ورم

        من از اندیشه ی مرگ

        که گشودست  دو دستش که مرا سخت بگیرد آغوش

        مضطربم

        و مرا سخت به هم می ریزد

        خواهش چشم زدل

        که شود جاری و رسوا کند این حال پریشان مرا

        من در اندیشه ی تفسیر سکوت

        متفکر شده ام

        و در اندیشه ی یک باور ساده

        با تمامی وجودم درگیر

        من در اندیشه ی پروانه شدن

        بر تن و روح زمین

        پیله ای تنگ و خشن  بافته ام

        و در اندیشه ی دیدار طلوعی ز پس غربت جهل

        تا بلندای زمان تاخته ام

        من در اندیشه ی خود

        در فضای که دلش باشد نام

        خانه ای ساخته ام

        و کلیدش

        بر نوک منقار کلاغی

        به امیدی عبث  آویخته ام

        و در اندیشه ی مرهم

        درد بر روی هم انباشته ام

        من در اندیشه ی انسان

        که تهی گشته  زنور

        تن و جان فرسودم

        و در اندیشه ی عشق

         از حقیقت به مجاز ره پیمودم

        دیده پر خون کردم

        چون رسیدم به جنون آسودم

        من در اندیشه ی رویش

        نفسی تازه شدم

        و در اندیشه ی زیبایی گل

        به تمنا رفتم

        چون رسیدم به بلندای غرور

        دست خالی و تهی برگشتم

        من در اندیشه ی دیدار خدا

        سفری کرده ام از دیده به دل

        همره باد صبا

        از ازل تا به ابد

        از جهان گذران

        تا به دنیای درون

        و به اندازه وسعت تنهایی خود

        چیده ام نور زسرشاخه امید

        من در اندیشه ی دریا

        قطره ای گشتم و از ابر فرو باریدم

        و در اندیشه ی یک حس غریب

        بارور گشتم

        من در اندیشه ی یک وسوسه بیمار شدم

        و در اندیشه ی مرداب به عشقی ابدی پی بردم

        من در اندیشه ی بغض

        که شود سیلی و بر باد دهد بنیادم

        در هراس افتادم

        و در اندیشه ی پیدایش روز

        از پی ظلمت و تاریکی شب

        حیرانم

        من در اندیشه ی احساس گناه

        مصلوبم

        و از اندیشه ی تکرار

        گریزان هستم

        من در اندیشه ی پرواز به راه افتادم

        و در اندیشه ی احساس به دام افتادم

        و در اندیشه ی ادراک به خاک افتادم            

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0