سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        درود ای پادشاه شعر و افسانه

        شعری از

        حورالعین اوجاقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۹ ۱۶:۱۰ شماره ثبت ۱۵۱۳
          بازدید : ۸۰۱   |    نظرات : ۲۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حورالعین اوجاقی

        درود ای پادشاه ِ شعر و افسانه

        پدر شه نامه می خوانــَد

        من ِ ده ساله، مبهوت ِ کلام تو

        ستایش گوی یل ها ی غیور

         اما، میان ِشیر زنهای کتا ب ِتو

        ز افسانه برون وُ غرق ِ رویایم

        و در رویا لباس رزم می پوشم

        کله خودی به سر ، پنهان نموده گیسوانم را

        بسان ِ قهرمان گرد آفرید، آن ماده ببر ِ شعر های تو

        گل آذین میکنم اسب  خیالم را

        و همچون باد می تازم

         کمند در دست می چرخم

        که  دیو  خیره سر را سرنگون سازم

         چه زیبا آن هایی خفته در افسانه هاوُ شعرهای تو

        ولی افسوس رویا ها نمی پاید

        وکابوس ِ شب و ضحاک می آید

         گسسته بند از پایش

         نشسته روی تخت پادشاهی

         قصد جان دارد جوانان را

         تو ای شاه حماسه روح افسانه

         چرا ضحاک  مانده زنده ! در بند دماوندت

        نه تر سیدی؟!که یک روزی دوباره سوی ما آید  

        ورویای جوانان را برای مارهای خود خورش سازد

        من از ضحاک می ترسم. . . .

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        محسن حامد (باران)

        ،

        میثم الهی خواه(قاصدک باران)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1