ساعتم رابااب گرم شستم
نگاهم را با دقایق کوک کردم
ولبانم رابه تیک تاک باز کردم
دربوم نقاشی
که دوساعت پیش جاگذاشت
رنگین کمانی ازاب و رنگ دیدم
به خیالم که
این همه تصویر کودکی یک ساعت اجازه است
اقا اجازه ؟
ونشستن ونگفتن
و به خود فشار اوردن
و سرریزشدن مثانه ازسموم بدن
هیاهویی برای یکبار بیرون شدن
و طاقت اوردن که کسی نخندد
به وقت نیاز
بازهم دقایق
و عبور از شط خیال
رو به سوی میدانی بزرگ
که نامش را
سالها پیش گذاشته بودند ساعت
وتیک تاک ساعت
و لحظه ها درگذر
وساکت رو به ارامش خیال
و اینجا همه چیز درکنار رودخانه در گذر
باد با رقص جنون
می برد قایق شکسته را
شاید ارش از جنگی خونین فرار کرده باشد!
یا مریم از بچه ای درشکم گله داشته باشد !
و ا سکندر در تخت جمشید گریه کرده باشد !
و ا ینها زمانی هست که می گذشت
و امروز من نشسته ام
برای گیسوی سحر
ترمه ای از رویا می بافم!
دستی که در خود چروک دارد
به چرک کدام زمانه تاول گرفته است ؟!