سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 13 خرداد 1403
    26 ذو القعدة 1445
      Sunday 2 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱۳ خرداد

        حاکم و رعیت

        شعری از

        اصغر شکری زاده

        از دفتر شعر نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ حدود ۱ ماه پیش شماره ثبت ۱۲۹۶۰۷
          بازدید : ۷۷   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اصغر شکری زاده

        حاکم و رعیت
        در رهی می‌رفت روزی پادشاه
        تا گذر کرد از دِهی در بینِ راه
        کلبه‌هایی خشت‌برخشت و حقیر
        مردمانی ژنده و زار و فقیر
        کارشان می‌رفت بر تاراج خان
        مردمی در حسرت یک لقمه نان
        نان و جان با هم از ایشان می‌گرفت
        روح چنگیز از مرامش در شگفت
        چون‌که سلطان وارد ویرانه شد
        رعیتش از ترس کنج خانه شد
        پیرمردی گوشه‌ای آرام داشت
        فارغ از دنیا دلی چون جام داشت
        دل نگو آیینه‌ای صاف و زلال
        کی بگنجد وصف آن در این مقال
        ترس در دلهای نورانی کجاست
        بی‌دلان را ترس از سلطان چراست
        تو ز یک واحد بترس و برگ ریز
        فارغی از هر فرار و هر گریز
        شه به پیش پیر اسبش را براند
        با چنان فخری که بر جانش نشاند
        مردعارف بر دو چشمش خیره شد
        لرزشی بر جان حاکم چیره شد
        گفت آرام او که ای پیر نزار
        نیستند این مردمان پس اهل کار
        در سرای ملک من این چیست مرد
        با چنین رعیت بگو باید چه کرد
        مرد عارف زد عصا بر سینه‌اش
        با دلی پر او ز بغض و کینه‌اش
        گفت این وادی ز تو ویران شده است
        این‌چنین سرگشته و بی‌جان شده است
        شه بگفتش نیست این تقصیر میر
        چونکه رعیت هست بی عار و حقیر
        هر که او روزی بخواهد بی امان
        می‌کند حق کیسه‌اش را پُر زِ نان
        پیرمرد صاف دل گفت ای فلان
        بار عیشت به دوش بردگان
        داده حق روزی به این مردم عمو
        مانده در انبار تو بی گفتگو
        می‌کنی خون جماعت را تو نوش
        معده‌ات باز است و بسته هر دو گوش
        اعتبارِ حاکم از انصاف اوست
        مانده از رعیت فقط یک مُشت پوست
        گرچه پشتت گرم بر این گزمه‌هاست
        پشت و امید رعیت هم خداست
        عاقبت این آتشی که افروختی
        این گلوها که به تیغت دوختی
        اژدهایی می‌شود با هفت سَر
        دور شو زین شعله‌های پُر شَرر
        زین سخن‌ها لرزه بر جانش فتاد
        تاج احساسش به لرزه اوفتاد
        زیر تاجش او سری با مغز داشت
        اندکی وجدان و  فکری نغز داشت
        هر که او عاقل بود بر جان و سر
        جان برد زین شامگاه پر خطر
        زین سبب تاج از سرش بر سنگ کوفت
        همچو ادهم سر ز تاج و زر بروفت
        خواست تا پیرش بگیرد در بغل
        لیک پیری او ندیدش در محل
        مرد عارف دود شد رفت آن‌چنان
        محو گشت و نیست شد کنج زمان
        جست سلطان گوشه‌ی مخروبه‌ای
        دور شد از چشم هر محبوبه‌ای
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        ۲ هفته پیش
        درود زیباست .
        فقط چند خط اول ...
        خط شش اشتباه وزنی در( حَس ,رَ ، تِ)
        وجود دارد .
        و احتمالا یک لقمه نان هم ( یک )
        ,دوبار تایپ شده .
        موفق باشید .
        علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
        حدود ۱ ماه پیش
        درود بر شما جناب شکری زاده خندانک خندانک
        حکایت زیبا و آموزنده ای بود خندانک خندانک خندانک
        محمدرضا آزادبخت
        حدود ۱ ماه پیش
        درود زیبا بود
        محمد باقر انصاری دزفولی
        حدود ۱ ماه پیش
        سلام
        شاعروادیب گرامی
        فیضی بیکران بردم از شعرزیبای شما
        درود - درود - درود
        خندانک خندانک خندانک
        ساسان نجفی(سراب)
        حدود ۱ ماه پیش
        درود بر جناب شکری زاده عزیز..
        حکایتی تلخ در قالب شعری زیبا سرودید....
        احسنت بر شما..
        خندانک خندانک
        سینا
        ۲ هفته پیش
        درود بر جناب شکری زاده
        حکایتی آموزنده و زیبا
        خندانک خندانک خندانک
        عباس (یزدان) عظیمی
        ۲ هفته پیش
        درود بر شما
        زیبا بود و جالب

        ارزوی توفیق دارم براتون
        شهرام بذلی
        ۲ هفته پیش
        درودها نثارتان
        بسیار زیبا و قابل تامل سروده اید
        قلم سبزتان همواره نویسا
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0