چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت
|
دفاتر شعر شبنم حکیم هاشمی
آخرین اشعار ناب شبنم حکیم هاشمی
|
تو اتفاق افتادی
که حسرت عاشقانهی من باشی!
تو را ندارم و نخواهم داشت!
اما حسرت نداشنت
از اشتیاق دیدنت
نمیکاهد!
زیرا که اشتیاق
از حسرت
فوران میکند!
شبنم حکیم هاشمی
................................
پینوشت:
لزوما هر شعر عاشقانهای همیشه بیان حال واقعی خود شاعر نیست... زمانی ممکن است فقط از تصورات شاعر نشأت گرفته باشد... گاهی هم ممکن است در برههای یک شعر عاشقانه حقیقت حال شاعر باشد؛ اما با گذشتن از آن برهه، آن شعر عاشقانه فقط به مأمنی تبدیل شود که عاشقان دیگر با آن همذات پنداری کنند... زمانی هم ممکن است شعر عاشقانه خطاب به «تویی» باشد که در خود شاعر است....
مشخص است که گزینهی آخر به این شعر ربطی ندارد؛ اما هر کدام از گزینههای دیگر میتواند علت سرایش این شعر باشد...
در هر حال، من که مدتهاست از حسرتهای عاشقانه عبور کردهام!
|
|
نقدها و نظرات
|
درود استاد خوشفکر و مهربان سپاسگزاریم که پنجرهای دیگر رو به دنیایی گشودید که به ما از نقطه سیاهی حرف زد که عامل سپیدی شعرمان میشد..😎 واقعنی عالی بود خدا قوت و اجرتان با خداوند متعال در پناه خدای مهربان سلامت و ثروتمند باشید | |
|
درود وعرض ادب واحترام خدمت جناب استاد علامیان بزرگوار بسیار سپاس از مطالب ارزشمندی که فرمودید خیلی زحمت کشیدید بسیار مطالب عالی بود برای بنده در پناه خداوند موفق وسلامت وشاداب باشید | |
|
سلام و درودها استاد علامیان خیلی خیلی عالی بود ممنون از اینکه تجربیات و آموخته هایتان را در اختیار ما میگذارید خیلی خوب بود استفاده کردیم و آموختیم سپاس فراوان از نقد و نظرتان 🙏🍃💐💐 | |
|
درود شاهزاده خانوم مهربان و آگاه آفرین بر شما دقیقا درست گفتید... گاه سیاهی مکمل سفیدی است یا برعکس سفیدی مکمل سیاهی؛ مثل شب و روز. چون تیره و روشن با هم ست میشوند. سپاس از همراهی و ابراز محبتتان🙏 همچنین، موفق و سرفراز باشید | |
|
سلام و سپاس بانو زند ارجمند🙏 خواهش میکنم ، محبت دارید خداروشکر که این نقدها بهکار دوستان میآید سلامت باشید | |
|
سلام بانو خضری گرامی خواهش میکنم بزرگوار عالینگر هستید ممنونم از محبت و حسن نظرتان🙏 موفق و نویسا باشید | |
|
سلام جناب نظری عزیز و گرامی زیبانگرید بزرگوار سپاس از محبت و همراهیتان🙏 | |
|
درودبرشما امیرجان عزیزم دوستتتتتتتتتتتتتتتدارم عزیزدلم بسیار مفيد بود🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐🌺🌺🌺🌺 🌼🌼🌼 🏵🏵 💐 | |
|
جناب علامیان، بسیار ممنونم از شما که وقت گذاشتین و شعر منو بررسی کردین🙏🌺 | |
|
سلام جواد جان عزیز و گلافشان زنده باشی مهربان و بانو حکیم گرانقدر خواهش میکنم ، شما شاعری با احساس و بانویی اهل هنر هستید و اثارتان دارای لطافت زنانه است الهی سلامت و موفق باشید🌹 | |
|
سلام و درود جناب علامیان بزرگوار نقد پرباری از شما خواندم ممنونم بابت زحمت شما اساتید بزرگوار ،که هرروز پنجره ای از علمتان را به روی مشتاقان علم و ادبیات می گشاید سلامت و تندرست در پناه خداوند فتاح باشید | |
|
سلام و سپاس بانو پنام ارجمند خواهش میکنم خواهرم برای شما و تک تک دوستان آرزوی موفقیت میکنم🙏 همچنین سلامت و نویسا باشید | |
|
درود بر شما آقای علامیان ارجمند و باسواد بهره مند شدم از کلاس درستان شادو سلامت باشید | |
|
سلام امیر حسین عزیز ممنون از این که وقت میزاری و مینویسی و چقدر هم کامل بیان میکنی دست مریزاد 💐 💐 | |
|
درود بانو کاسیانی گرانقدر خدا رو شکر، الهی همیشه بهرهمند باشید شما محبت دارید سپاس از همراهیتان🙏 سلامت و تندرست باشید | |
|
بهبه سلام بهروی ماهت مهدی جان عزیز خواهش میکنم رفیق محبت داری و سپاس از نظر و حضور ارزشمندت🙏 | |
|
درودهایم تقدیمتان و خدا قوت استاد علامیان بزرگوار بسیار عالی بود مطالب و کلاس آموزشی عالی برای من که اینطوره پایدار باشید و موفق | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سرودن شعر منوط به عوامل و انگیزههای مختلفی است. مهمترین آنها اختیار و ارادهی شاعر است که تحت تاثیر عوامل بیرونی و درونی، برانگیخته میشود و شاعر را به سمت سرودن میکشاند. غالباً اندوه و گاه شادی، آنچنان وجود شاعر را درگیر میکند که با هیچ چیزی جز نوشتن به آرامش نمیرسد. درواقع شاعر هرچه از جهان خارج و حوادث پیرامونش بیشتر تأثیر بگیرد و احساس قویتری نسبت به آن داشته باشد، انگیزههای شعری او به همان نسبت دارای تنوع یا «پلورالیسم ادبی» بیشتری است.
پس از انگیزه و جوشش، آنچه شاعر مینویسد متناسب با ذوق و سلیقه و آموختههای خود اوست و اصلا نمیتوان تاثیر آموختهها را نادیده گرفت زیرا آموختهها و مهارتهای ادبی بر استعداد ذاتی شاعر اثر میگذارند؛ هم قریحه شاعر را میسازند و به آن جهت میدهند و هم سطح سلیقهی او را مشخص میکنند. چه کسی میتواند ادعا کند که با مطالعهی شعر دیگر شاعران از گذشته تا امروز کموبیش تاثیری از آنها نگرفته است؟! مستقیم یا غیرمستقیم، آگاهانه یا ناخودآگاه، همواره شعر دیگران بر شعر ما تاثیر گذاشته است. اما شاعران، جدا از تاثیری که از دیگر اشعار میگیرند، اگر بتوانند با تسلط بر نگاه خود و با کنترل ذهن و خیال خود به سرودن برسند، حتما اثری خلاقانه و تازه خواهند آفرید. تاثیر شعر بر ذهن ما میتواند در ساحتهای مختلفی باشد: مثلا در زبان، در اندیشه یا حتی در تخیل. بنابراین اگر بتوانیم همواره با چشم خود ببینیم، مناظر تازهای خواهیم دید و حرفی تازه خواهیم زد.
شعر ”اشتیاق و حسرت” از جمله شعرهاییست که در اولین ارتباط خود با مخاطب، دو وجه از خود را آشکار میسازد. یکی وجه عاطفی - احساسی و دیگری اندیشه شعر، که در این زمینهها یادآور شعر دهههای دوم و سوم و چهارم معاصر و حتی خیلی قبلتر است؛ عاشقانههای بیشماری که از شاعران نام آشنا به یاد داریم.
فرم کلی اندیشه و احساس و ذهنیت حاکم بر این شعر و اشعار مشابه که گاهی اوقات مانند این سروده، شانه به شانهی نثر میزنند، چنین است: آمدی و در زندگیام اتفاق افتادی/ ای کاش چنین و چنان باشیم/ رفتی و غم فراق سخت است/ اما به داشتنت امیدوارم/ پس منتظر آمدنت میمانم/ توأمان با حسرت و شوق دیدار!/ این فرم کلی با ساخت و پرداختهای گوناگون، در شعر دهههای گذشته بسیار شایع بود. از سویی سبک این سروده که تاحدودی “اندوهِ رمانتیک“ است، در تقویت این یادآوری بیتاثیر نیست. رمانتیکنویسی - عاشقانهنویسی در دهههای اخیر رواج بسیاری داشت و اکثرا با همین مضامین و موضوعات محتوای خود را میساخت. جمع این عوامل باعث شده که این سروده «رمانتیک» یاد آن شعرها را در ذهنمان تازه کند. در واقع آمیختگیِ این عوامل با مضامینی که عموما گشتوگذار در مفاهیم عاشقانه و تصاویر احساسی یا گاه بکارگیری تصاویرِ چهارفصل است، اینگونه اشعار را چند دهه از روزگار ما دور میکند. البته این سخن بدین معنی نیست که دیگر نباید در شعر خود از حسرت و جدایی و شوق دیدن دوباره یار حرفی بزنیم یا نباید از آمدن و کم ماندن و رفتن معشوق بگوییم و انتظارش را در فصول چهارگانه نکشیم یا بطور کلی نباید به سبک عاشقانهنویسی بنویسیم... خیر سخن این نیست، مقصود این است که خود را از تمام آنچه ذهن ما را تسخیر کرده رها کنیم؛ یعنی باید آزاد و بدون حاکمیتِ اندیشههای از پیش ساختهشده، به جهان - وقایع - و رویدادها بنگریم. در این صورت یافتههای ما کاملا نو و شخصی خواهند شد و نوشتن از آنها، جاندار و منحصر به فرد خواهد بود.
در اینجا خلق - آفرینه - یا شاعرانگی پررنگی نمیبینم زیرا کشف خاصی ندارد و شهودِ اجرایی آنچنان که باید اتفاق نیفتاده است؛ در واقع دست شاعر به صراحت پیداست و برگ برندهای رو نمیشود.
هرچند ممکن است شما طرفدار ایدههای «فرمال» نباشید اما نمیتوانید نادیده بگیرید که بخش مهم و بسیار تاثیرگذار هنر، ساخت آن است. تازهترین حرفها، اندیشهها، تخیلات، و تصاویر اگر در ساختاری خلاقانه ارائه نشوند، در سطح باقی میمانند و خیلی تاثیرگذاری یا ماندگاری نخواهند داشت. بنظرم برخورد احساسی و عاطفی صرف با جهان یک برخورد سطحی است؛ احساس خوب و لازم است اما همه چیز نیست.
شاعران برای برونرفت از چرخهی تولیدِ تکرار، کافیست هرازگاهی تغییر ژانر بدهند و حواسشان به افراط و تفریط باشد... یعنی نه دلدادگیِ کلیشهای ارباب و رعیتی، نه جریان واسوخت. معتقدم شعر مثل هنر آشپزی است؛ پس نه شور شور و نه شیرین شیرین! همیشه در بیان و بروز احساسات، تعادل را رعایت کنید و به مقدار لازم ادویه بزنید.
شاید بگویید: لحظهی آفرينش شعر، لحظههای غليان احساس است و خيلی نمیتوانید تصميم بگیرید که چطوری بنویسید... یا مثلا بگویید: بشخصه طرفدار سادهگویی هستم! این حرف غلطی نیست اما یادتان باشد شعر ساده با شعر سطحی فرق دارد. حتی طرفداران اسلوب «مینیمال» نیز میدانند که هنر یا ادبیات از تکنیک و اندیشه جدا نیست. اگر به ادبیات ذن - بودیسم و اشعار هایکو توجه کنید متوجه میشوید که در حجم کم - فشرده با کمترین واژگان، از سطح به عمق میروند و در عین سادگی ادبی، مخاطب را درگیر پیچیدگی ذهنی میکنند.
[نکته: تکرار عادت میاورد و عادت بیتفاوتی به همراه دارد چرا که به مرور زمان دچار فقدان معنا میشود! اگر بر بوم نقاشی با رنگ سفید طرحی هر اندازه گسترده بزنید،به وضوح دیده نمیشود... اما کافیست نقطهای سیاه بجا بگذارید، آنگاه خواهید دید که بهچشم میآید. پس با ”تهور ادبی“ آن نقطهی سیاه را ایجاد کنید زیرا متمایز، مکمل، و معناآفرین است.]
هنوز زمان خیلی زیادی از تحول ادبی نیما و شاملو نگذشته است. در آغاز و اواسط همین قرن اخیر بود که آن بزرگان به داشتن ˝دید شخصی˝ تاکید میکردند. دید شخصی شاعر را به کشف میرساند و شعری که حاصل «کشف و شهود» باشد، ماندگاری هنری دارد و از تکرار دور است. پیشنهاد میکنم شعر زیاد بخوانید؛ شعر خوب معاصر. پیرامون ادبیات مینیمالیسم (سادهنویسی - ایجاز نویسی) یا ملال رمانتیک یا حسرت در سبک عاشقانهنویسی میتوان بیشتر از این سخن گفت اما به همین اشاره و توضیحات مختصر بسنده میکنم.
با آرزوی موفقیت برای بانو حکیم هاشمی و سایر دوستان