سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 ارديبهشت 1403
  • روز شوراها
20 شوال 1445
    Sunday 28 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۹ ارديبهشت

      درخت تنها

      شعری از

      عباس دقاق(تنها)

      از دفتر Just a candle is enough🕯 نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱ ۱۷:۰۸ شماره ثبت ۱۱۶۲۸۳
        بازدید : ۱۶۹   |    نظرات : ۹

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر عباس دقاق(تنها)

      شب باران گرفت، باران بهاری گویا آسمان دنیا پاره گشته بود. ابرهایش چنان ناله و زاری براه انداخته بودند که حتی جایی برای  فریاد رعد نداشت. دکان ها ببستند و به خانه  هایشان  پناه بردند. تنها درختی تنها در مرکز بازار،بلند قامت و سبز ولی بی بار، به زیبایی آن تردید نبود و زان زیبایی تولد غرور بود.
      هیچ  درختی هم نشد همتای او،هیچ مهمانی نشد در حال او. سپیده چو بزد در آسمان، رنگ خورشید طلا شد ارمغان. قطره ای گشته بود شبنم بر یک برگ درخت، مهمان ناچیز وغریب و بی ضرر. هر چه چشم نظر بکرد از راه دور، برق الماسی بزد بر برگ او. شبنم زیبای شهر آشنا، طاقت برگ درخت کردش تمام. برگ گفت:« از من رها شو شبنمک تو چه باشی جازنی بر جای برگ.» 
       برگ که  خود را می تکاند نم نمک، ناگهان براه شاخه گشت شبنمک؛ باز هم هر که بدیدش آنرا، آن جواهر بودش زیبا سرا. شاخک درخت که دید خاری به چشم شاکی بگشت از سر اشتباه چشم. شاخه بگفت :« تو چه باشی جا زنی بر بر من، زودی بر کنده شو زین پیراهن من.»
      شاخه لرزه ای بر انداخت بر خویش تا که شبنمک در شود از جای پیش؛ شبنم تا بنشست بر تن درخت، نطق باز گشت زین درخت بی خرد. درخت فرمایش بکرد:« تن و قامت نبینی همچو من، زین زیبایی نیابی همسطح من... .»
      شبنم از درخت کنده شد بر تن زمین،
      همدم خاک شد این زیبا ترین.
      شد بهار و تابستان هم تمام، پاییز آمد سرما شد آن زمان. درخت سبز روی و زیبا و تر،
      حال گشته زرد و خشک و خرد شهر.
      شاخوان برگ خود را کندند، بادی هم وزید و برگ ها رفتند. درخت شاخوان خود بزد،
      مردی برفت و شاخوان آتش زد. درخت شد درختی بی شاخ و برگ، هر روزش بشد در انتظار یک شاخ و یک برگ.
      شد بهار و تابستان اینچنین، که درخت شهر ندارد زیبایی پیشین. هیچ قطره ای نشد مهمان  او، هیچ برگ و شاخی نشد همراه او.
      سال ها بگذشت و شد درختی بی روح،
      روز ها تنها و شب ها بی نور. مردمانی جمع  گشتند دور آن، قطع کردند این تنها بی امان.
      شهر شد حال و هوایی دیگر، آسمانش تیره و  خاکش بی ثمر.
      مردمان آن شهر دردمند، حال در گور خوابند و دربند.
      «روزی آمد و گفتند برین دنیا درآ
      روز بعد گفتند زین بچگی بشو رها
      چون گشتیم جوان و با سرور
      گفتند همچو یک مرد باش پر غرور
      مرد هم گشتیم شدش سال ها به کام
      تا شدیم پیر و پیراتن تمام
      منتظر ماندیم شب و روز بی گمان
      تا بیاید وقتی که گویند بسپار جان و رها کن  
       این جهان.»
      «ت.ن.ه.ا»
      ۵
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱ ۱۳:۱۴
      درود بزرگوار خندانک
      عباس دقاق(تنها)
      عباس دقاق(تنها)
      چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۲۶
      درود بر استاد عزیزی چون شما خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      محمد گلی ایوری
      چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱ ۱۴:۲۱
      درودتان گرانقدر
      خندانک خندانک
      عباس دقاق(تنها)
      عباس دقاق(تنها)
      چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۲۸
      جاودانه باشید استاد گرامی خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      علی نظری سرمازه
      چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱ ۱۸:۲۱
      درود بیکران
      خندانک خندانک خندانک
      عباس دقاق(تنها)
      عباس دقاق(تنها)
      چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱ ۲۳:۲۹
      ممنون و متشکرم از شما بزرگوار خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      زهره دهقانی ( شادی)
      چهارشنبه ۱۴ دی ۱۴۰۱ ۱۸:۳۷
      سلام و درود
      💐💐💐💐💐
      💐💐💐
      زلیخا رامیار،امید سحر
      جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۰۸:۰۸
      سلام ودرود خدمتتان جناب آقای عباس دقاق (تنها) خندانک
      پاینده باشید وپیروز به لطف پروردگار مهربان خندانک
      فاطمه بهرامی
      جمعه ۱۶ دی ۱۴۰۱ ۰۹:۰۹
      درود بر شما
      بسیار زیبا ولی غمگین بود
      واما زیبا تر عکس استاد پناهی بزرگوار است که خود شعری نا تمام بود
      ولی برای همیشه در قلب ها ماندگار شد
      موفق باشید خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0