دگر این دل نکشد بوی تو را
مگه زور است؟ برو
دگر من ناز نکنم موی تو را
مگه بور است؟! برو
آنقدر تشنه ام
انگار که چند سالی روزه گرفتم
وای بر من
بس که لبهای تو شور است برو
چون بشی در به درم زلزله آید به درت
تا که آوار بریزد به سرت
در بیاید پدرت در بیاید پدرت
که در آوردی
پدر قلب بی صاحبم از گور برو
هر دم که دمم هوس همدمیت میکرد همدمم بودی
همدمم کردی همه سیخ و سنگ و دود برو
چه کوچک شمرد قلب تو عشق مرا
انگار که مور است برو
وای چه بد نوشتی همه عمر
درس و مشق مرا
اکنون شدی مردود برو
حساب هایم همه از دست تو مسدود است برو
اعصابم بد جوری خورد است برو
بردار و هر چه زود برو
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.