کمی اجازه بده مرگ را مرور کنم
بمیرم از تنِ یخچالیام عبور کنم
کلاغِ قصهٔ مخلوقِ غصهام بلدم
هوایِ شهرکِ ماه و درختِ نور کنم
شبیه ماهیِ در جزر و مدِّ غمزهٔ غم
خلاصه خلسهٔ جان در دهانِ تُور کنم
شکارِ مارِ مرادم اگر بدونِ درنگ
نصیبِ معدهٔ قسمت دلِ صبور کنم
به ببرِ بیشه بگویید: بی کمین کردن
غذایِ او شوم و لذّتِ سرور کنم
اگرچه سروم و سبزم ولی تبر خواهد
هوس به ناخنِ تیزش بدونِ زور کنم
به نفعِ عشق و محبّت ضرر ندارد که…
سفر به خاک و خیالِ مسیرِ دور کنم
کمی اجازه بده شک به عقلِ کور کنم
کمی اجازه بده مرگ را مرور کنم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضالاهیجی
ساکوتی.هند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن:
مرگ گاه در سایه نشستهست به ما مینگرد
و همه میدانیم
ریههایِ لذّت پُر اکسیژنِ مرگ است!
عالیجناب سهراب سپهری
کمی اجازه بده مرگ را مرور کنم
بمیرم از تنِ یخچالیام عبور کنم
درودها جناب لاهیجی ارجمند
بسیار تفکربرانگیز است شعرتان.
همراه با آفرینشهای زیبا و بکر
درودها
البته پیشتر خوانده و پسندیده بودم.
بازخوانی شد.
شاعرانههایتان ماندگار.