سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 19 خرداد 1403
    2 ذو الحجة 1445
      Saturday 8 Jun 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۱۹ خرداد

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        مسافر خجالتی
        ارسال شده توسط

        رضا محمدی (شب افروز)

        در تاریخ : يکشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹ ۲۰:۵۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۲۶۰ | نظرات : ۴

        بنام خدا صبح زود که هوا کمی بارونی بود پسرم و باماشین جلوی مترو پیاده کردم  وراهی محل کارم شدم در راه خانم جونی رو دیدم که منتظر ماشینه چون هوا هنوز تاریک بود دلم سوخت و سوارش کردم یه کم که رفتیم گفت آقا شما خودتو ن و با چی گرم می کنیدبه نظرم سوالش مسخره اومد ولی بخاری رو روشن کردم یه کمی دیگه که رفتیم  گفت میشه پخشتون و روشن کنید از تو آینه نگاش کردم دیدم از اوناست ولی  خوب چون مهمون بود پخشم براش روشن کردم یه خورده دیگه که رفتیم با ناراحتی گفت ا ِه من برگشتم و با اخم بهش گفتم میخوای با این آهنگ برات برقصم اون که خیلی نا امید شده بود گفت بزن کنار پیاده میشم درهمین حال من دیدم با در سخت مشغوله گفتم بادر کشتی میگری جواب داد نه با تو کشتی میگیرم که در باز شد و بعد از پیاده شدن محکم در و بست من گفتم خانم چه خبره جواب داد مثل صاحبش بی عرضه است من بدون توجه گاز ماشین و گرفتم اومدم البته دیدم دنبال ماشین میدوه ولی مهم نبود وقتی به اد اره رسیدم دیدم بند  کیفش لای در ماشین گیر کرده و اون بدبخت دنبال کیفش میدوئیده یه نگاهی به در ماشین کردم گفتم حقاً که مثل صاحبت با عرضه ای بزار دلش بسوزه وکیف وکه چیز مهمی توش نبود داخل سطل زباله انداختم نویسنده :شب افروز  

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۵۹ در تاریخ يکشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹ ۲۰:۵۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید
        ۱ شاعر این مطلب را خوانده اند

        رضا محمدی (شب افروز)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        محمدرضا آزادبخت

        م سر به سر اگر سرم برود هرگز نمی گذارم سر به نا سر رود در سرم این شد شش سر جناب فرشید خان جنگی در کارنیست غول شش سر نام شعرم است از دفتر بانوی ازلی
        افسانه نجفی

        تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
        فرشید به گزین

        ت ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوندو سر برود هم برآن سریم این میشه سه تا سر محمدرضاجان یعنی حداکثر قدرت ما پس قبول که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
        محمدرضا آزادبخت

        ه شاه به میل خود هرگز سوار بر اسب نمی شود مگر ملکه خورشید آفتابش را کجتر کند ستیز با تو معنا ندارد وقتی خورشید خودستیز تر از همه تاج را بر سر گذاشت ااافرشید جان نمی دانستی من شاعر معنا ستیزم و گاهی معنا گریز اصلا مفهوم شعربرای من معنا نداردفقط زیبایی شعر برایم مهم است ای دشمن نازنینم غول شش اسر از دست تو عصبی ست
        فرشید به گزین

        دریافتمت که فر خورشید تویی فرشید کجا قبله امید کجا ااا چه مشاعره معناستیزی شده البت به جز قسمت شاهانه

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0