سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
    2 ذو القعدة 1445
      Thursday 9 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        دیگر یادم می ماند.
        ارسال شده توسط

        مجتبی شه ستا

        در تاریخ : پنجشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۳ ۱۵:۰۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۶۱۸ | نظرات : ۱۳

        ديگر يادم مي ماند !
        خوب من !
        اگر مي خواهي مرا درك كني ، وقتي به خلوتم پا مي گذاري بايد چراغ دلت را روشن كني چون در فضايي كه من زندگي مي كنم هيچ نوري نيست. براي فهميدن و لمس من ، ‌اينجا چراغي روشن نيست.
        من شايد دل كوچكي داشته باشم ، ولي مي دانم كه روحم خيلي بزرگت تر از قالب جسم من است. اما باز هم ميدانم كه دلم با تمام كوچكي اش اونقدر جا دارد كه براي تو ،‌ فقط براي تو ، يك صندلي از جنس عشق براي نشستن بگذارم و خانه اي از جنس دوست داشتن براي زندگي كردنت بسازم.
        تو در خيالت فقط مني را هميشه ظاهر مي كني كه ديده اي و با او بوده اي ،‌ اما تو هيچ گاه متوجه زمان هايي نشدي كه وقتي دل كوچك من جز با حضور تو راضي نمي شود ،‌ من ، تو را بايد از كجا بياورم !
         ديگر مي ترسم كه با تو از چيزي غير از حال و احوال خودمان حرف بزنم ، ‌مبادا كه ترك بردارد سقف نازك دل تو و مجازات شوم.
        گاهي پيش مي آيد كه حتي جرأتي براي شرمنده شدن از حرفها نيست و در اين لحظات ، يار سقف دلش تركي برداشته و نگران است ،‌ اما نه نگران فرو ريختن سقف دلش ،‌ نگران است كه مبادا خراشي بردارد پاي تو !
        به همين خاطر است كه وقت هايي خفقان ، نعمت است.
        ياد سهراب بخير :
        " به سراغ من اگر مي آيي نرم  و آهسته بيا ،‌ مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهايي من ! "
        اما من مي گويم :
        " به سراغم اگر مي آيي محكم و بي وقفه بيا و نترس از فكر تنهايي و رنجش من ، كه به اندازه اي نازك نيست كه با هر تكاني تركي بردارد ، پشت اين چهره ي مردانه و عبوس ، يك بغل خاطره ي تنهايست كه بنا گشته به روي آنها تخته سنگي قطور! "
         ديگر يادم مي ماند كه حرفي نزنم تا دلت بلرزد.
        ديگر يادم مي ماند كه بيشتر بايد سكوت را تجربه كنم.
        ديگر يادم مي ماند كه لرزيدن دلم را نهان كنم تا مبادا ،‌ دل تو بلرزد و تنها بمانم.
        اكنون و با اين همه گفتن ،
        باز هم مي بينم كه
         هنوز حرفي نگفتم !
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۰۸۵ در تاریخ پنجشنبه ۱۲ تير ۱۳۹۳ ۱۵:۰۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0