سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 18 ارديبهشت 1403
    29 شوال 1445
      Tuesday 7 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۸ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        داستان طلاق برنامه ریزی شده
        ارسال شده توسط

        بیژن آریایی(آریا)

        در تاریخ : جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳ ۱۵:۰۸
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۱۸ | نظرات : ۱۲۱

         




        با اصرار از شوهرش می خواهد که طلاقش دهد.


        شوهرش می گوید چرا؟ ما که زندگی خوبی داریم.

        از زن اصرار و از شوهر انکار.

        در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می پذیرد، به شرط و شروط ها.

        زن مشتاقانه انتظار می کشد شرح شروط را.

        تمام 1364 سکه بهار آزادی مهریه ات را می باید ببخشی .

        زن با کمال میل می پذیرد.

        در دفترخانه مرد رو به زن کرده و می گوید حال که جدا شدیم
        . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .

        زن می پذیرد.

        چه چیز باعث شد اصرار بر جدایی داشته باشی و به خاطر آن حاضر


        شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم


        انداختن را بزنی .



        زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟

        مرد با آرامی گفت :آری .

        زن با اعتماد به نفس گفت: 2 ماه پیش با مردی آشنا شدم که از هر لحاظ


        نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ،


        تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.



        مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

        زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت. وقتی به مقصد رسید


        کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامه ای در کیفش بود . با تعجب بازش کرد .



        خط همسر سابقش بود.نوشته بود: فکر می کردم احمق باشی ولی نه اینقدر.

        نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده

        کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.


        برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شماره همسر جدیدش بود.

        تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.

        پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.

        صدا، صدای همسر سابقش بود که می گفت : باور نکردی؟، گفتم فکر




        نمی کردم اینقدر احمق باشی . این روزها میتوان با 1 میلیون تومان مردی

        ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شر زنان با مهریه های سنگینشان

        نجات یابند!{#emotions_dlg.e4}

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۴۰۱۹ در تاریخ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳ ۱۵:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0