سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 28 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت حكيم عمر خيام
10 ذو القعدة 1445
    Friday 17 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      جمعه ۲۸ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      در مورد اشعارم و سبکشون
      ارسال شده توسط

      بنجامین بتا

      در تاریخ : پنجشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۴۹
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۴۴ | نظرات : ۱۰

      به نام اهوارا ایزد
       
      اخیرا برخی از نوشتهام و بقول خودم اشعارم دوستان زیادی نظرات انتقادی خوبی ازم کردن لازم دوسنستم اندکی توضیح بدم و توجیه کنم و در مورد نوع نوشتنم توضیحاتی را ارائه بدم قبل از هر کاری بهتر از اون بیخش شروع کنم و اندکی از خودم بگم.
       
      از همون زمان بچگی که الفبا اینا را اموختیم وقتی بچه های هم سن من اکثرا به نقاشی این چیزا علاقه داشتن به نوشتن داستان این چیزا میپرداختم،شاید واسه همین بود که زنگ انشا همیشه یکی از کاووس بارترین زنگای کلاس برای همه بود برای من محبوبترین زنگ بود و برعکس زنگ نقاشی که برای همه لذت بخش بود برای من ملال اور و خسته کننده بود،از نوشته های بچگیم چندتا دفتر دارم که حتی یکیش الان به صورت داستان در سایتم انتشار دادم.
       
      بر خلاف میل من زنگ انشا فقط تا راهنمایی ادمه داشت و بعدشم اول دبیرستان و سخت شدن درسا من اما باز هم به علاقم توجه نکردم رشته ریاضی انتخاب کردم،همینجا بود که کاملا استوپ زدم و سرگرم ریاضیات بعدشم کامپیوتر جای همه چی تو ذهن من گرفت.
       
      تو این مدت از شما چه پنهون مثل اکثر جونا اون زمان دیگه اوج رپ بود شروع کردم به گوش کردن،بعدم قلم بدست شدم من از خودم یه چیزای سرودم که همشون اجتماعی و انتقادی بودن!
       
      بعد در حد دوستان و اشنایان خوندم بقیه هم دوست داشتن،اما این سبک زیاد برای همه اقشار مناسب نیست یه جایی منم مثل خیلیها از این چیزا بدم امد،ولی اشناییش با شعر باعث شد رو بیارم به یکم شعر خوندن بر خلاف اکثر ادما حقیقتا از بچگی با شعرهای اساتید بزرگی مثل سعید و حافظ لذتی نبردم!
       
      در عوضش رزم و میدان فردوسی خیلی دوست داشتم اما سبک سهراب بدجوری به دلم نشست یک سبک مناسب و متفاوت،همون دورانم خیلی ها شعر نو مسخره میکردن ولی خوب من دوستش داشتم،تمام این مدت درگیر درسامم بودم و خوب کارای علمیم مخصوصا در زمینه طراحی وب سایت و برنامه نویسی و...
       
      کنکورم دادم وارد دانشگاه شدم یک جو جدید و پر از ادمای هم سنم،بی درنگ یک سایت برای کلاس خودمون طراحی کردم اونجا شد مکانی برای گفت و گو همه کلاس و منم برای اولین بار شروع کردم به نوشتم منتهی به سبک خودم!
       
      کلمه ها و یا جملات خیلی کوتاه هم وزن کنار هم که البته با وجورد بی معنایی نسبی دارای معانی بسیار زیادی،همون زمان تو سایت کلاس از بعضی شعرام خیلی استقبال شد و از خیلیهاش کلی انتقاد منم فهمیدم که نوع نوشتنم بگیر نگیر زیاد داره!
       
      هنوزم خیلیهاش میگیره و خیلهاش بدجوری نمیگیره و به شدت مسخره و تو ذوق میزنه و صدای همه را مثل شما در میاره،این سبک بیشتر به شعرای اجتماعی و انتقادی میخورد اما امان از عاشقی،موضوع شعرام به کلی دگرگون کرد و کارم را راحت تر،چون وقتی سبکم این مدلی کردم بر اساس احساس بیشتر مخاطب کمتر ضعفها به چشم میومد و اکثر افرادی که عاشقی تجربه داشتن نوشته درک میکردن!
       
      سرتون درد نیارم از همون اول روی نوشتم اسم شعر نزاشتم و بهش گفتم سبک چرت،بعضی از نوشتهام از سبک خودم گاهی خارج میشه و حالت ترانه میگیره اینا را میدونم از انتقاداتتون ممنونم و دوست دارم برای کاملتر شدنم نظراتون بشنوم،اما چیزی که هست اینکه من برای نوشتم احساسات همون لحظم مینویسم لازم نیست یک روز یا چند ساعت فکر کنم خیلی بشه یک ربع!
       
      اما بزارید یکم در مورد نوشتام در همین سایت که 18 تا هست توضیحاتم بدم:
       
      بید خویش... یک شعر به سبک خودم بود که تازه وارد فضای عاشقانه شده بود به عنوان استارت بد نبود.
       
      هوای دو نفره... این شعر تلاش من برای گفتن به سبک بقیه بود با شکست کامل ر.برو بود خودمم دوستش ندارم اما تو دلش برای خود من کلی معنی داشتش.
       
      راه بی پایان... دومین نوشته عاشقانه به سبک خودم،میتونم بگم علی رغم اینکه شاید دوستان برای من ازش تعریف کردن افتضاح بود!
       
      کائنات افسانه اند... اولین شعرم تو سبک خودم بود فوق العاده دوستش دارم و دوستش داشتن،اولین بار تو سایت کلاس منتشرش کردم،یک شعر اجتماعی پیشنهاد میکنم بخونیدش.
       
      باز باید گفت... سومین شعر به قلم خودم یک شعر اجتماعی و خوب.
       
      دیوانه ات بودم... زیاد فکر نکردم عاشقانه برای معشوق!
       
      خاکم بکن... اینجا فکر کردم نوشته عاشقانه شاید بهتر باشه یک تغییری توی نوع نوشتن خودم براش انجام بدم،یه جورایی سبک متفاوت که به شعرام حالت ترانه داد،زیبا ترین شعر عاشقانم از نگاه خودمه!
       
      ولنتاین که تو فرهنگ مام نیست منم فقط نوشتم که اجراش کنم و خوبم در امد و شعر در درون مایه خاکم بکن بود.
       

      همه چیز نامعمول طبق معمول با دلی که عاشق شده بود بازم خواستم مثل قبلم یک شعر انتقادی بنویسم یک شکست کامل،یک نوشته ضعیف!

      عیدی... سبک خودم و عاشقانه،بیشتر دل نوشته بود اخرین ساعتای سال 92 که سال بدی بود برام فقط با چشمای گریون نوشتم همین!
      شده.. یک چیز متفاوت،اگر معنیش مثل من کسی میفهمید قشنگ بود اما خیلی دیگه شیر تو شیر شده بود و درکش سخت!
      قلبم همیشه با تو توی سبک خاکم بککن نوشتم اما چون یاد رفت سبک شعر از غزل تغییر بدم دوستان من کم مونده بود بزنن!
      با ما چرا؟! مخاطب خاص داشت طبق معمول،دوستش دارم همین!
      نقی تنها شعر مذهبی درون زندگیم که خواستم اردتم برسونم ولی خوب در نیومد شوخی که نداریم!
      گل من ترانه نوشتم با بغض با گیتار اجراشم کردم .
      گل پونه شاد!  گفتن غمم زیاده یکم شاد بنویسم اینم یه شعر شاد به نوع خودم بود از اونجایی که ادم شادی نیستم مثل کسی بودم که بزور میخنده و اصلا دوستش ندارم این نوشته را!
      بی بیش اولش که یه سری انتقاد کردن راستش بد بهم برخورد الان میخونم میفهمم دمشون کرد افتضاح افتضاح واقعا افتضاح البته برای کسایی که معنیش درک نمیکنن برای خودم معانی زیادی داره اما از اونجایی که باید شعر برای دیگران باشه ضعیف بود.
      اسوده بخوان شعر اخرم،از اینجا از رسیدن به عشقم عاجز شدم و بیشتر شعر مخاطب خاصی داره که هیچوقت نمیخونش...
       
      مرسی نوشتم خوندید،البته اگر خوندید،دم همه گرم بازم تکرار میکنم من نه شاعرم و نه صاحب سبک اما مینویسم اگر دیدم دوست نداریدم بیشتر سعیم میکنم اما هیچوقت نمیخوام مثل خیلیها شعرهای غزل و اینا بگم چون از خوندنش لذت میبرم از گفتش نه متاسفانه و متاسفانه...

       

       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۳۹۲۵ در تاریخ پنجشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۳ ۰۱:۴۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0