سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 18 ارديبهشت 1403
    29 شوال 1445
      Tuesday 7 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۱۸ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        افراغ اندیشه :قسمت پنجم
        ارسال شده توسط

        صدف عظیمی

        در تاریخ : دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۲ ۲۱:۱۹
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۶۰ | نظرات : ۷

        بسم الله الرحمن الرحیم
         
        افراغ اندیشه:
        قسمت پنجم
         
        به همراه نقد  یکی از افراغ اندیشه های صاحب سبک توسط سرکار خانم فروزان شهبازی
         
        در چهار مقوله ی پیشین مورد بحث پیرامون و حول این محور بود که افراغ اندیشه چه تفاوت هایی با دیگر سبک ها دارد اما با تکیه بر اینکه برخی از صاحب نظران افراغ اندیشه را سبک نخواندند و و خواستار توضیح شدند بر آن شدم تا دوباره ملزومات این سبک را بیان دارم هر چند که در هر  چهار بحث پیشین به ایم مهم پرداخته بودم و در هر بحث به صورت جدا گانه تفاوت ها و شباهت را بیان کرده بودم .
         
        افراغ اندیشه یک سبک نو پدید آمده است که بنیانگذار آن عقیده بر این دارد که این سبک یعنی وسیله ی تعالی انسان به سمت نیکی ها...
        در واقع این بیان ایشان در وهله ی اول نشان از این دارد که رسالت شاعر در این سبک در نظر گرفته شده است و مبنا بر این پایه گذاشته شده است ، همین به تنهایی  باعث میشود تا افراغ اندیشه را سبک نویی بخوانیم که محوریت خود را بر پایه ی مخاطب قرار میدهد.
        علاوه بر این سبک قواعد و اوصل خاص خود را دارد.
        در مورد وزن و تعداد هجاها و هم چنین قافیه و ردیف و دیگر صناعات ادبی اصول آن باید رعایت شود.
        مهمترین ویژگی آن موجز بودن اشعار این سبک است.البته اشعار بلندی نیز هستند که در این سبک سروده شده اند اما توجه به اینکه میتوان از کوتاه افراغ اندیشه برداشت بلند تری از مفاهیم داشت موجز بودن اشعار بیشتر مورد تایید است.
        مضامین افراغ اندیشه هر مضمونی میتواند باشد ، که البته مضمون اجتماعی را بیشتر میتوان در قالب آن درک کرد چرا که در  نهان  هر واژه یک معنای عمیق از درک و هدف شاعر وجود دارد که مخاطب حتا اگر مفهوم را متوجه نشود پی به مضمون شعر خواهد برد و این یک مزیت است که شعر را در جرگه ای قرار میدهد که حرف خود را زده است و مخاطب برداشت خود را نموده است.
        مهم است که شعری برای مخاطب مفهوم باشد و همین یعنی برقراری ارتباط با مخاطب به قدری سریع انجام میشود که گاهی نیازی به درک شعر نیست.این ویژگی یعنی شاعر در این سبک بر اندیشه ی خود حاکم میباشد و میتواند در قالب یک کلمه اندیشه اش را طوری بیان دارد که مخاطب در همان برخورد اول شعر مقصد را درک کند و با آن همراه شود.
        آنچه که یک شعر باید رعایت کند در این سبک به خوبس رعایت میشود و گاهی دستان شاعر را به قدری باز میکند که میتوان با یک بند به صورت های مختلف معانی متفاوتی را خلق کرد.
        وزن در سبک تعریف نشده است اما منع نیز نشده است ، افراغ اندیشه میتواند موزون نیز باشد.
        دارای قافیه و ردیف باشد و تعداد هجاها نیز در هر بند به تعدا مشخصی است که هارمونیک بودن شعر را حفظ میکند و استفاده از آرایه های ادبی و صناعات  در آن به چشم میخورد علاوه بر این کنایه دراین سبک بیشتر از  باقی آرایه ها جلوه پیدا میکند.
        خوب است بدانیم افراغ اندیشه به بیان ساده ای که طی این مدت فهمیده ام یعنی از قالب خود بیرون بیا.
        حتی در نام این سبک نیز اندیشه ای بوده است که حاکی از آن است که تعالی در سبک امکان پذیر است.
        دید در این سبک زاویه ی دیگری پیدا میکند و دنیای اطراف را به شکل دیگری میتوان دید.
        باز هم به تعریف صاحب سبک اکتفا میکنم :

        "افراغ اندیشه یعنی آنچه را که می اندیشم , بنویسم و به زبان خاص خودم اندیشه ام را به جای آنکه به نقطه ای مبهم و کور نزدیک کنم ؛ به گونه ای استخراج کنم که قابل رویت باشد.
         

        این زبان سبک خاص خود را دارد و به هیچ کس شبیه نیست, من نیامدم شبیه این و آن بنویسم , من باید خودم و نوشته های خودم و تفکر و احساس خودم باشم و نه دیگران ؛ حتی در مقابل افراغ اندیشه دیگران.من هیچ کس نیستم الا خودم.هدف از افراغ اندیشه بیان این است که احساست مانند اثر انگشت متعلق به خود انسان است.به نظرم نباید سعی کنیم که مثل دیگران بنویسیم باید سعی کنیم زبان خاص خودمان را داشته باشیم.به جای اینکه اندیشه ای را که داری به ورطه ی فراموشی بسپاری آن را روی کاغذ یا هر چیز دیگری بیان میکنی یا افراغ میکنی."
         
         
        به نقد افراغ اندیشه ی زیر توجه کنید:
         
        شوکه ام
        از برق دریا
        که قهرش را
        درقعر بی کسیم ریخت.
        من کیم من کجایم
        از که باید پرسید.!؟
         
         
        شروع شعر با یک فعل است که در همین آغاز تعجب حاکم بر سروده را به مخاطب خود القا میکند و در واقع به نوعی حسن مطلع اتفاق افتاده است.مخاطب باید درک کند که این شوکه بودن در شعر نشان از رد پای یک موضوع پیش آمده با زمینه ی قبلی دارد و نتیجه را باید در آن موضوع جستجو کرد.
        مشخص است که شعر نوعی شکوه است ، تقطیع بند دوم و بند اول به جا و جالب اتفاق افتاده است ، که مخاطب را به سمت خواندن ادامه ی شعر هدایت میکند .
        ارتباط دریا و قعر و قهر نیز به اندازه با تناسب خط آغازین گواه بر شکوه بودن شعر دارد.
        معمولا دریا در خود پنهان میکند و فرو میبرد.
        دریا استعاره ای است از انسانی که خود مرهم درد ها است و یا پر از درد است و اندوهگین اما نشان نمیدهد ، ولی درد خود را به سرپناهی برده است که خود دریای دیگری از بی کسی است.
        دقیقا صفت دریا بودن بدون اینکه شاعر بخواهد به هر دو شخص اطلاق شده است با این تفاوت که شاعر خود را از این دریا جدا کرده است و حتا از اینکه دریا با اینکه همه را در خود پنهان میکند ولی درد خود را به وسعت دنیای کوچک شاعر میریزد متعجب است.
        این باعث شده است که در دو بند بعدی شاعر به فکر بیفتد و از مخاطب سوالی بپرسد که به وی بگوید هنوز خود شاعر نیز از خود شناختی ندارد و این پناه اوردن به وی بیهوده است.
         
        من کی ام؟
        تعریف این یک شبه مصرع در بند پنجم کافی است تا پی به این برد که شاعر قصد دارد مخاطبش را از این که همراهی اش نمیکند مطلع سازد .
        شاید گفت نمود این بیت باشد :
        از کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود؟
        به کجا میروم آخر ننمایی وطنم...
        ادامه ی بند نیز عصیان را به نمایش گذاشته است.
        برداشت کلی از این افراغ اندیشه را میتوان به صورت جمله ای به صورت زیر بیان کرد:
        من خودم حتا خودم را نمیشناسم ، تو چگونه میخواهی مرا مرهم درد و بی کسی ات قرار دهی...
        حقیقت دقیقا این است که آنقدر در خود  و دنیا غزق شده ایم که حتی مجال تفکر کردن به آنچه که میکنیم را نداریم...
         
         
        البته میتوان دید متفاوت تری از این سروده داشت که در نقد خانم شهبازی شاهد آن خواهیم بود.
         




        ... تدبیر اندیشیدن است . اندیشه در اندیشه هایی ناب که روشن گر راه می شود و دستمان پر میشود از واژه های ناب شاعرانه ها!
        لفظ و کلام اشعار استاد احمدی زاده ی بزرگ ! برکسی پوشیده نیست. از ذهن خلاق و گرم احساس شان، شعرهایی نغز و بی بدیل آفریده اند که موشکافانه ترین افکار و اندیشمندانه ترین ها قاصرند از درک زوایای پنهان اشعارشان...
        بهانه ی نگارش این سطور تلنگری ست ابتدا به خودم و بعد دوستان شعرناب که با نگاه تیزبین و نقاد شان اشعار سایت را از بن بست تعارفات معمول بیرون بکشند و دقت نظر شان راهگشای کسانی باشد که با امید به اصلاح کاستی ها و پیشرفت اشعارشان مهمان این مجموعه ی ناب فرهنگی ،ادبی شده اند.
        تیزبینی در اشعارو اندیشه ها و دلسروده های استاد باورم را بارور کرد به ادامه ی راهی که آغاز کرده ام.با کسب اجازه از محضرشان نیت کنکاش در دنیای شاعرانه ی ایشان نموده ام و بر این باورم که گفتنی ها را باید گفت...
        شعر استاد فکری احمدی زاده:
        شوکه ام
        از برق دریا
        که قهرش را
        در قعر بی کسیم ریخت
        من کی ام؟من کجایم؟
        از که باید پرسید؟!!!


        چه تدبیری در این شعر نهفته است که با خوانش چندباره اش هم نمی توان به عمق اندیشه ی پنهان آن پی برد؟!
        شعری که حتی از روی غرض ورزی هم نه می توان انکارش کرد و نه یارای آن است که به نقدش کشید.
        شاعر حس درونی اش را فریاد می زند در لوای واژه هایی که هر کدامشان در عالمی سیر می کند و خبری می دهد...

        "شوکه"شدنش به فکرت وا می دارد و به چالش می کشد عواطف و درونیات مخاطب را! با آوردن این واژه و شروع ناگهانی شعر تقدیری پر از پرسش و چون وچرا برای شعر رقم می خورد. کسی نیست که ادعا کند وقتی در ابتدای شعری ،نوشته ای،حرفی..."شوکه" شدن صاحب اثر را ببیند،ذهنش پرواز نمی کندبه ماورا اندیشه !به هیبت و شکوه این ادعای تکان دهنده ی استادانه که از حزنی درونی و از اتفاقی شگفت آور می خواهد سخن بگوید. کلامش رعد آسا نشسته است و ناگهان از برق دریا سخن می گوید.برقی که عظمت و اقتدار دریا را به چالش می کشد. اصلاَپارادوکس و متناقض نمایی می کند که چه می شود که برقی که تاکنون از آسمان می رسید از دل دریا برخاسته است و چگونه می شود آن را حس نمود؟ دریایی که در نگاه شاعرقهرش را بی شک –بی رحمانه-در قعر بی کسی شاعر می ریزد و شاید در هم بکوبد دیوار تنهایی اش را!
        چه زیبا به رقص درآمده اند واژه هایی که میزبانی مخاطبان این شعر را برگزیده اند. "شوکه " است شاعر از "برق دریا" که"قهرش را" در "بی کسی "اش ریخته است واز هیبت این حادثه ی شگفتی آفرین،حس همیشه آرمانی شاعربه خود می آید که ،که بودن و کجایی بودنش را به زبان می آورد. آن گونه "شوکه" شدنش در ابتدای شعرش را در انتها به پرسش می کشد که مخاطب ناچارانه و سراسیمه به دنبال پاسخ می رود در ناخودآگاهش ! مخاطب هم نمی داند از که باید پرسید.



        استاد شاعری آرمان گراست. عشق زمینی را آسمانی می بیند و عشق آسمانی را زمینی! شعرش پر است از دغدغه هایی که خیلی ها بی خیال از کنارشان می گذرند. شعرش پراز تصاویری ست که باورشان برای انسان هایی که به روزمرگی دچارند دشوار می نماید. شعر استاد خرد گراست . با آنکه در اوج احساس سخن می گوید،سوالات بسیاری دارد که پاسخشان کار من وما نیست!!!

         
        وامدار نگاه اندیشمندانه ی استاد حاج فکری بزرگ و خاک پای ایشان
         
         
        با تشکر از خانم فروزان شهبازی
        صدف عظیمی

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۶۶۲ در تاریخ دوشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۲ ۲۱:۱۹ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0