سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
    2 ذو القعدة 1445
      Thursday 9 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        تاریخ تمدن یونان باستان- سافو و شعر زنانه در ۲۶۰۰ سال پیش
        ارسال شده توسط

        زیبا آصفی(آمــین)

        در تاریخ : يکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ ۱۴:۳۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۲۸۷۵ | نظرات : ۲


         
        سخنی چند در باره «سافو» شاعره یونان باستان سده ششم قبل از میلاد و قطعاتی که از اشعار این زن شاعر در دست هست

        (سافو و شعر زنانه در ۲۶۰۰ سال پیش)
         
        • «کله ایس»، از من مپرس که چه بپوشی.
        من روسری گلدوزی شده ی«ساردیسی»
        مانند آنکه خودم پوشیده بودم ،
        ندارم تا به تو بدهم. …
        سافو (Sappho ) که از زمان باستان به نام بزرگترین شاعر غنایی شناخته شده، در اواخرِ قرن ششم پیش ازمیلاد، در دهکده ی ارسوس (Eresos ) در جزیره ی لسبوس (=Lesbos) در یک خانواده‌ی اشرافی چشم به جهان گشود. وی ابتدای زندگی را در میتیلن(Mitylene ) گذرانید ، اما به سبب حوادث سیاسی مدتی از سوی پیتاکوس(Pittacos ) به سیسیل تبعید شد.
        حاصل زندگی زناشویی سافو دختری به نام کله ایس( (Cleis – همنام مادرش – بود که برای او چندشعر زیبا سروده است.
        به موجب افسانه ها سافو به دریانوردی به نام فائون (Phaon) دل باخت و به سبب بی مهری فائون سر انجام خود را از فراز صخره ی لوکاد (Leucade =لوقاده) به زیر انداخت و جان سپرد. عشق بی سرانجام و زندگی شاعرانه ی سافو بعدها سرچشمه ی الهام بسیاری از شاعران و نویسندگان و هنرمندان شد. چنانکه داستان ها و شعرها و نمایشنامه ها و تندیس ها و تصویرهای بسیاری از او ساخته و پرداخته آمد که از آن میان می توان به داستان معروفی از ” آلفونس دوده ” اشاره داشت .
        شعرهای سافو که بیش ار ۲۶۰۰ سال پیش نوشته شده در ستایش عشق و اندوه و شادی و زیبایی و سرشار از فضایی زنانه است. چرا که او در آن زمان ها سرپرستی مدرسه ای زنانه را به عهده داشت و در آنجا به دخترکان و زنان جوان هنر زیستن و هنر شعر و موسیقی را می آموخت.
        در آمیختگی این فضای زنانه با بیان برهنه و احساس شگفت انگیز او موجب شده که وی را به همجنس گرایی نسبت دهند(۱) و از این رو شعرهای وی در معرض اتهام و نابودی قرار گرفت و توده ای از آثار وی قربانی سلیقه ی معلمان و ناسخان بعد از او شد و به عمد نابود گردید. در حالی که او عاشقانه های بسیار زیبایی خطاب به مردان دارد از جمله در شعری به نام ” به یک مرد جوان…” می گوید : “برخیز و به من خیره شو / چونان دوستی به دوستش / آنگاه من / زیبایی برهنه در چشم هایت را آشکار خواهم کرد.”(۲)
        اما آنچه امروز در دست ماست – هر چند کم و ناقص – نشانگر احساس عجیب و بی پیرایه سافو است که نه تنها در شطی از تاریخ و اسطوره و عشق جاری است ، بلکه با گویشی شاعرانه آداب و رسوم آن دوران را برای ما واگویه می کندو هم کمال زیبایی شناختی شعر در ۲۶۰۰ سال پیش را به ما امروزیان هدیه می دهد .آنگونه که افلاطون فیلسوف برجسته ی یونانی هم درمقابل هنر گیج کننده ی سافو سر خم می آورد ودر مورد او می گوید: “سافو نه تنها یک غزلسرای بزرگ است بلکه او الهه ای است خالق همه ی هنرها.”
        جا دارد که گفته شود به تازگی یکی دیگر از شعر های وی در بسته بندی های یک مومیایی مصری کشف شده .این شعر شامل صد و یک(۱۰۱)کلمه است و داستان بی زمانی را در هنر و اُپرا روایت می کند.
        و اینک برگردان چهار شعر از سافو:

        (۱)مرگ از من دور نیست …
        او بالاتر از یک قهرمان است
        او به چشم من یک خداست !
        او که می تواند کنار تو بنشیند
        و به زمزمه ی شیرین صدای تو
        و آهنگ خنده های فریبنده ات
        - که ضرب آهنگ قلب مرا تشدید می کند-
        عاشقانه گوش فرا دهد … اگر من ناگهانت باز بینم ،
        نخواهم توانست با تو سخن بگویم
        چرا که زبانم گره می خورد
        و یک شعله ی باریک
        زیر پوستم می دود … چیزی نمی توانم دید
        چیزی نمی توانم شنید
        جز صدای طبل گوش های خود را
        و رنگم از علف های خشک
        پریده تر می شود…
        در این زمان؛
        مرگ از من دور نیست ….
        -----------------------------------
        (۲)پس کرت Crete را ترک کن!
        تو آنجا را می شناسی.
        پس کرت را ترک کن و به آنجا بیا!
        آنجا که تو را چشم به راهیم…
        آنجا که برای تو مقدس است
        آنجا … که سپند دانه ها،
        در جلوی محراب عطر می پراکنند…
        و جویبارهای خنک؛
        - از میان شاخه های درختان سیب-
        زمزمه کنان می گذرند…
        و آن بوته ی جوان و انبوه گل سرخ؛
        بر زمین سایه می افکند …
        و برگ های رقصان؛
        خواب ژرفی را به پایین می ریزند … آنجا …. که در مرغزار
        اسب ها شیهه می کشند.
        و بوی شیرین شوید
        - در میان گل های بهاری -
        هوا را عطر آگین می کند … ای ملکه!
        ای قبرسی!
        پُر کن جام های طلایی ما را ،
        با عشق آمیخته به شهد زلال! -------------------------------------- (٣)به دخترم کله ایس … «کله ایس»، از من مپرس که چه بپوشی.
        من روسری گلدوزی شده ی«ساردیسی»
        مانند آنکه خودم پوشیده بودم ،
        ندارم تا به تو بدهم. مادرم همیشه می گفت:
        در زمان ما بستن یک روبان ارغوانی
        روی موها
        نشانه ی اشرافیت بود. اما ما نادان بودیم…
        دختری که موهایش طلایی تر از
        نور فانوس است،
        هرگز نباید برای آرایش موهایش
        چیزی بجز گل های تازه داشته باشد . ------------------------------------- (۴)برای تیماس ما این کوزه را
        با این یادداشت
        روی عرشه ی کشتی می گذاریم: این خاکستر «تیماس» کوچک است
        که ناکام به سوی خوابگاه تاریک «پرسفون» (۲)
        فرستاده شد .
        و او
        از خانه اش دور بود دختران همسال او،
        تیغ های صیقلی برداشتند
        تا به رسم سوگواری،
        حلقه های موهای نرمشان را ببُرند … 
        —————————————– ۱ – واژه ل-ز-ب-ی-ن هم که امروزه در مورد زنان همجنس گرا به کار می رود ، مشتق از کلمه ی لزبوس ( = لسبوس) زادگاه سافو ست.
        ۲ -To a young man/Stand up and gaze me as a friend/ to friend. I ask you to reveal / the naked beauty of your eyes.
        ٣ – پرسفون یا پرسفونه مظهر زادن و مرگ رستنی هاست و الهه ای است با دو شخصیت : هم الهه ی حاصلخیزی و باروری است و هم ملکه ی جهان زیرین( ملکه ی مرگ ) است .
        بنا بر اسطوره ها ” پرسفون ” دختر ” دمتر ” ایزد بانوی زمین بود که هادس ( خدای عالم زیرین ) دلباخته ی او شد و او را با خود به جهان زیرین برد .
        اندوه ” دمتر ” آنقدر شدید بود که زمین به خشکسالی نشست . در نتیجه زئوس تصمیم گرفت به ” دمتر” کمک کند و هرمس” را به جهان زیرین فرستاد تا پرسفون را برگرداند . شرط این بازگشت این بود که پرسفون در جهان زیرین چیزی نخورد ، اما هادس که عاشق پرسفون بود ، به او چند دانه انار خورانید . بنابراین بر طبق حکم زئوس بر این مقرر شد که پرسفون شش ماه از سال را روی زمین و شش ماه دیگر را در جهان زیرین زندگی کند .
        از این رو اسطوره ی پرسفون تجسم چرخه ی خشکسالی و زایندگی در طبیعت است.
        پرسفونه به عنوان باروری دوشیزه ای جوان و دلرباست ، اما به عنوان ملکه ی عالم زیرین (مرگ) چهره ای عبوس دارد.
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۶۱۴ در تاریخ يکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۲ ۱۴:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0