سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 24 ارديبهشت 1403
  • لغو امتياز تنباكو به فتواي آيت الله ميرزا حسن شيرازي، 1270 هـ ش
6 ذو القعدة 1445
    Monday 13 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      دوشنبه ۲۴ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      نماد عشق - مسافر خیال 6
      ارسال شده توسط

      حسین وفا (آسمان آبی)

      در تاریخ : جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۳:۰۸
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۴۹۹ | نظرات : ۸

      بنام خدا
      مطلب شماره 9 :نماد عشق – مسافر خیال6
      *******************
      آخر سال تحصیلی که فرا رسید ، باز هم نازنین تماس گرفت تا برای برگرداندن او به ارومیه بروم . سر ساعت مقرر آنجا بودم . این بار هم کلی وسایل داشت . با کمک هم جمع کردیم و راه افتادیم .
      وقتی به اسکله رسیدیم داخل شناور رفتیم و منتظر ماندیم تا پر شود و حرکت کند .
      حوصله پیاده شدن نداشتیم ، همانجا داخل ماشین ماندیم . بعد از راه افتادن شناور ، نازنین با اشاره سمتی را به من نشان داد . گفت «خوب نگاهشون کن »
      آنجا یک پسر و دختر کنار لبه کشتی رو به دریا ایستاده بودند . پسر دستش را روی شانه دختر انداخته بود و بی توجه به مردم و راننده ها ، دم گوش هم حرف
      میزدند.
      از سر و وضعشان معلوم بود نامزد هستند . به راحتی می شد همه چیز را حدس زد.
      کمی غیبت آنها را کردیم وخندیدیم . در آن حال پسرجوان برای خرید بطرف فروشگاه زیر اتاقک ناخدا رفت .بعد از رفتن او ، دختر هم قدم زنان به سمت انتهای شناور رفت تا از آنجا صحنه شکافته شدن آب دریا را تماشا کند .
      چند دقیقه بعد پسر با مقداری تنقلات برگشت . وقتی دختر را ندید سراسیمه به اینطرف و آنطرف نگاه کرد و به سمت جلوی کشتی دوید . ما از عکس العمل او خنده مان گرفت.
      در حالیکه پسر لابلای ماشینها و داخل چایخانه را جستجو میکرد و نفس نفس میزد ، دختر سر جای اولش بازگشت ، و وقتی دید پسر هنوز برنگشته ، دوباره بطرف انتهای شناور حرکت کرد . بعد از رفتن مجدد او ، باز هم پسر جوان به همان محل قبلی برگشت و کسی را ندید . دیگر از نگرانی هلاک می شد . داخل دریا را نگاه کرد که مبادا دختر داخل دریا افتاده باشد . ما از خنده روده بر شده بودیم .
      بالاخره پسر موفق شد دختر را از دور ببیند و به سمت او دوید .
      نازنین گفت « مثل اینکه لیلی رو پیدا کرد » گفتم : «لیلی؟ » نازنین گفت «آره دختره رو میگم»
      گفتم « مگه اسم دختره لیلی یه ؟»
      گفت « نه بابا .. اینا عاشق و معشوقند . لیلی هم نماد عشقه دیگه ...»
      کمی نگاهش کردم و با اشتیاق خاصی گفتم « نخیر... لیلی نماد عشق نیست »
      گفت: « پس چی ؟»
      گفتم « نماد عشق نازنیـنـه ...! »... نازنین با تعجبی شادمانه در حالیکه لبخندش تبدیل به خنده می شد گفت :« دیـــــوانــه !!! » و باز هم خندید .
      و بعد در حالیکه حالت چهره اش معصومانه شده بود خیره شد و خیلی آرام گفت :« تو دیوونه ای ... دیوونه .. دیگه صدات میکنم دیوونه ... »
      دیگر چیزی نگفتم و غرق سکوت و نگاه شدیم . وجود نازنین آرامش غیر قابل توصیفی برایم به ارمغان می آورد . گویی خورشیدی در کنارم طلوع کرده بود که از وجودش گرما و حیات می تابید . نگاه و چهره پرمهرش افسون میکرد دوست داشتم این لحظات تمام نشود . همه خوبیها و زیبائیها را یکجا داشت ... او به معنای واقعی نازنین بود ...
      دقایقی به سکوت گذشت . نازنین تاب نیاورد و گفت :«چیه ؟ ... واسه چی محو شدی تو قیافه من ...» این جمله اش شعری را به خاطرم آورد و بی اختیار گفتم :
      « گفته بودی که چرا محو تماشای منی
      آنقدر مات ، که یکدم مژه بر هم نزنی
      مژه برهم نزنم تا که ز دستم نروی
      نازنینـا ... تو بقدر مژه برهم زدنی ...»
      شعر را که شروع کردم با لبخند بود اما خیلی زود لحن صدایم عوض شد ... و به مصراع آخر که رسیدم صدایم تبدیل به بغض شد . انگار چیزی در گلویم گیر کرد ... سرم را پایین انداختم و به زحمت آب دهانم را قورت دادم ... طوفانی در دلم شروع به وزیدن کرد .
       
      پایان قسمت ششم ...
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۲۵۸۵ در تاریخ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۳:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0