سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403
    2 ذو القعدة 1445
      Thursday 9 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        هنر و خلاقیت
        ارسال شده توسط

        محمد رضا بذرافکن

        در تاریخ : دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۲ ۱۴:۵۶
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۷۳ | نظرات : ۰

                                                                                                                                              
                          هنر و خلاقيت
         
        بين هنر و خلاقيت رابطه اي تنگاتنگ است و شايد بتوان گفت كه اين دو علت و معلول يكديگرند . در واقع وقتي يك هنر شكل ميگيرد كه خلاقيتي در ميان باشد در اين روزها متاسفانه شاهد اعمالي هستيم كه به خود جامه ي هنر پوشانده  و خود را هنر معرفي ميكند كه در اصل نه تنها هنر نيست بلكه بي هنري محض مي باشد.
         
         
         
        اجازه دهيد قبل از هر چيز روي خلاقيت كه به نظر من اصلي ترين فاكتور در شكل گيري هنر است بپردازيم.
         
         
         
        وقتي به زندگي هنرمندان بزرگ نگاهي عميق بيندازيم متوجه ميشويم غير از پشتكار و ديگر امور كه در موفقيت آنها نقش داشته ، خصوصيتي مشترك در وجود آنها بوده كه به كمك اين ويژگي توانسته اند شاهكارهاي بزرگي را خلق كنند . اين ويژگي همان خلاقيت آنها مي باشد . در واقع خلاقيت اكتسابي نيست ، يعني خصوصيت و ويژگي اي نيست كه بعد از طي كردن دوره اي يا بعد از انجام دادن كاري بتوان آن را به دست آورد. يك انسان يا ذاتا خلاق است و يا خلاق نيست. خلاقيت از بدو تولد در وجود هنرمند بوده و پس از طي دوره اي شكوفا مي شود. وقتي در جامعه به اثري هنري  برمي خوريم كه اصلا رنگ و بوي هنر را ندارد و تنها خالق آن اثر، آن را اثري هنري معرفي ميكند به اين موضوع يعني عدم خلاقيت پي ميبريم . در واقع چنين افرادي ذهن خلاقي ندارند و مانند هر شغل ديگري مثل معلمي يا فروشندگي اين شغل يعني هنرمندي را براي خود انتخاب كرده و گاهي از آن امرار معاش ميكنند. وقتي در سينماي امروز به فيلم هايي برميخوريم كه علارقم نظر بينندگان ، سازندگان آن فيلم ها موضعي عجيب ميگيرند و از فيلمشان تعريف و تمجيد بسياري ميكنند كه اين مورد هم بيانگر عدم خلاقيت آنها است . باز هم مي گويم خلاقيت و ذوق هنري ذاتي است و پس از رفتن به كلاسي يا رفتن به سفري و يا خواندن كتابي نميتوان به اين مهم دست يافت. عدم خلاقيت در اثر هنري مثل بهار بدون برگ و گل و سبزه است . اين برگ و گل و سبزه است كه بهار را بهار كرده  و حتما بايد فرقي بين فصول باشد كه بتوان زيبايي و طراوت بهار را چشيد .
         در واقع هنر يعني ربط دادن چيزهاي بي ربط ،  گويي كه آنها از ابتدا به هم متصل بوده و تنها از ديد ما پنهان بوده است و تنها هنرمند است كه مي تواند اين خطوط بي ربط نامرئي را هويدا و مرتبط كند .
         
         
         
        انسان موجودي كنجكاو است و هميشه مي خواهد جواب معماها را بيابد . اين ظرفيت بي پايان انسان است كه اين شوق را در او ايجاد ميكند. خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داده  و از روح خود در او دميده  و به هر كس به مقتضاي ظرفيتش هنر و استعدادي عطا كرده .
         
         
         
        يك هنرمند واقعي هنر را با خود به اين دنيا آورده  و اين هنر همان استعدادي است كه خداوند به او عطا كرده . اجازه دهيد با مثالي اين مطلب را روشن تر بيان كنم .مسابقات دو و ميداني را در نظر بگيريد .  در دو استقامت اغلب شاهد پيروزي دوندگان آفريقايي هستيم و به ندرت شاهد پيروزي دوندگان ساير كشورها ميباشيم. اين ظرفيت و استعداد مادرزادي كه در وجود دونده هاي آفريقايي  است به  آنها كمك ميكند تا گوي سبقت را از ديگر رقبا بربايند علارقم سرمايه گذاري كشورهاي ديگر اين دوندگان سياهپوست افريقايي هستند كه مدال خوش رنگ طلا را به گردن مي اويزند و اين را مديون توانايي خودشان هستند كه از بدو تولد اين ويژگي در وجود آنها بوده و با تمرين و پشتكار شكوفا ميشود. كشورهاي ديگر اين امر را پذريفته و به جاي رقابت به خريد دونده هاي آفريقايي رو آورده اند.
         
         
         
        به بحث اصلي خودمان يعني هنر برميگرديم. وقتي هنر در دست انسان هاي بي هنر قرار گيرد مثال كاغذي مي ماند كه در دست يك انسان بي سواد بيفتد . واي بر آن وقت كه آن انسان بي سواد بخواهد نامه اي بنويسد و به جاي نوشتن كلمات تصاويري را ميكشد و انتظار دارد كه اين نامه به دست گيرنده هم برسد مثلا به جاي آدرس گيرنده كه در خيابان كاج است تصوير يك درخت كاج را بكشد.
         
         
         
        بسياري از هنرمندان مطرح را ميتوان نام برد كه بدون تحصيلات كارشناسي به قله هاي بلند هنر دست يافته اند و علت اصلي موفقيتشان خلاقيتي است كه در وجودشان بوده .
         
         
         
        اگر يك فرد عادي سال هاي سال تلاش كند كه يك اثر هنري بزرگ را پديد آورد قطعا در اين مسير موفق نخواهد شد زيرا خداوند در وجود او استعدادي ديگر قرار داده كه اگر او به اين استعداد پي ميبرد قطعا در سدد شكوفا كردن آن برمي آمد و عالم هنر را هم لكه دار نميكرد.
         
         
         
        ريشه تمام افسردگي ها و خستگي هاي روحي انسان همين قرار نگرفتن در مسير شكوفايي است . بعضي انسان ها علارقم توانايي هايي كه در وجودشان است ميخواهند در مسيرهايي كه استعداد ندارند قدم بگذارند كه نتيجه آن شكست و نابودي است هم براي فرد و هم براي آن كاري كه در آن اشتباهي وارد شده اند  و اگر آن عرصه هنر باشد تا انتقامشان را از هنر نگيرند دست از سر او برنمي دارند زيرا به قول خودشان هنر آنها را انتخاب كرده نه آن ها هنر را.
         
         
         
        همان گونه كه شتر براي صحرا آفريده شده و ماهي براي آب هنرمند هم براي هنرنمايي آفريده شده.
         
         
         
        همان طوري كه بال تنها براي پرواز كافي نيست عشق تنها هم براي هنرمند شدن كافي نيست . اگر همه پرندگاني كه بال داشتند مي توانستند پرواز كنند پس چرا سر مرغ و خروس بينوا بي كلاه ماند. در واقع هنرمند بي هنر مانند خروسي است كه در تاريكي ، ديگر حيوانات را دعوت كرده تا پرواز او را نظاره كنند و آن ها هم از پرو بال زدن خروس گمان ميكنند كه خروس در حال پرواز است . امروزه ما هم در تاريكي به سر ميبريم و از بس كه هنر واقعي نديده ايم قدرت درك و استنباطمان را از دست داده ايم و فكر ميكنيم اين پر و بال زدن ها هنر است . با بيان اين مثال موضوع روشن تر بيان مي شود . وقتي ما براي خريد مكاني محدود با اجناسي محدود را پيش روي خود داريم مجبوريم از بين همين اجناس ، كالاهاي مورد نظرمان را خريداري كنيم كه ممكن است هيچ كدام از اجناس خريداري شده باب ميلمان نباشد ولي وقتي كه مكاني باز با تنوع اجناس بيشتر را براي خريد انتخاب ميكنيم ديگر دستمان باز است هر كالايي كه باب ميلمان است را خريداري كنيم .مردم ما هم از بس اثري دور از هنر ديده اند ديگر نااميد شده و مي پندارند هنر در افسانه ها است . علت اصلي اين مشكل هنرمند شدن خيلي هاست كه بويي از هنر نبرده اند در واقع آنها براي آفريدن ساخته نشده اند بلكه براي نابودي ساخته شده اند. وقتي هنر تبديل به شغلي پر درامد شده و افرادي كه حتي اندكي استعداد هنري ندارند به خود لقب استاد هنر را داده اند بايد هم به اين وضع دچار شد .
         
         
         
        عالم هنر عالمي نامحدود است . هنرمند هيچ گاه به بن بست نميرسد زيرا هنرمند پر پرواز دارد و ميتواند به هر كجا كه دلش خواست پر بكشد .براي هنرمند واقعي محدوديت زمان و مكان بي معناست . پس اين محدوديت ها و بن بست ها و كپي برداري هاي بچه گانه كه گاها در آثار بعضي افراد ميبينيم بيانگر بي استعدادي و عدم خلاقيت آن هاست. وقتي تمام عراضي ميدان هنر به دست بي هنران افتاد ديگر هيچ هنرمندي نميتواند در اين عرصه عرض اندام كند. وقتي كلاغ هاي خوش صدا تمام شهر را محاصره كرده باشند ديگر آن بلبل بي نوا بايد خاموشي پيشه كند و ميدان را براي آواز كلاغ ها خالي بگذارد.
         
         
         
        هنرمند واقعي مانند استادي است كه براي هر مسئله و معادله فرمولي را ابداع كند و بعضي اوقات براي يك مسئله چندين راه حل و فرمول ايجاد كند ولي هنرمندان امروزي نه تنها توانايي حل مسئله را ندارند بلكه با راه حل هاي خود ما را از حل مسئله دورتر و دورتر ميكنند و به جايي ميرسانند كه اصلا صورت مسئله را فراموش ميكنيم و در آخر مي پنداريم كه آن مسئله اصلا جواب ندارد و يا اشتباهي طرح شده.
         
         
         
        هنرمند به علت خلاقيت خود براي هر كار يك راه كار دارد و اين خلاقيت او وي را به ژرفترين حقايق هستي مي رساند.
         
         
         
        انسان به علت مشكلاتي كه در زندگي روزمره  در پيرامون خود دارد بايستي براي مدتي روح خود را آزاد كرده و در آسايش خاطر تجديد قوا كند . هنر اين امكان به انسان مي دهد و سايه اي براي انسان به وجود مي آورد كه در كنار آن سايه انسان را به انسانيت نزديكتر كند . حال اگر اين سايه براي انسان مهيا نشود از شر آفتاب سوزان پناه به سايه هايي مي آورد كه شايد ضرر اين سايه ها از آن آفتاب سوزان هم بيشتر باشد و اين سايه ها همان هنر غرب است كه ظاهري دلفريب و باطني خراب و پوسيده دارد كه نه تنها ما را به انسانيت نزديك نمي كند بلكه هرروز ما را دور تر و دورتر ميكند و علت اصلي وصل شدن به اين طناب هاي پوسيده همان هنرمندان بي هنرند كه با هنر خود ما را از چاله بيرون آورده و به چاه مي اندازند.
         
         

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۲۵۵۴ در تاریخ دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۲ ۱۴:۵۶ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0