سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 9 ارديبهشت 1403
  • روز شوراها
20 شوال 1445
    Sunday 28 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      يکشنبه ۹ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      مردی به سوی رهایی
      ارسال شده توسط

      رزگار کریمی

      در تاریخ : سه شنبه ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ ۱۰:۵۱
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۴ | نظرات : ۱

      راستش را بخواهی دکتر ام در خلوت ام به من پیشنهاد داده بود که گاهی اوقات به لبه ساختمانی بروم و از جهانی دیگر به این زندگی بنگرم خیلی وقت است نصحیت اش را فراموش کرده ام قبل از اینکه به او برسم خودرا گم کردم لابه لای حرفای نا گفته دل که اکثر اوقات توی کنجه دل ام مانده بود حالا که راه ام کمی دورم شده است پس بهتر است به سراغ کسی بروم که همیشه کنارم بود او فرشته بود که با همه چیز من ساخت حتی دیوانگی که از قبال زندگی کشف کرده بودم او مادرام بود اسم غریبه که لابه لای زندگی من خودرا فراموش کرده بود حالا که پ از آن خانه کنار جاده دوباره به راه افتاده ام بهتر است ببنیم کجا میروم در واقعا همه چیزام بی هدف بود جز اینکه به کجا میروم حالا به آن خانه میروم با تمامی شیرینی رفتن هنوز بوی تلخ زندگی ام مرا از چیشدن این شیرینی محبوس کرده است هرازگاهی سری به چیزی های میزنم که آدم عادی کنار جاده آنها بت های سنگی که متواری در حال پرستش خودشان هستند زدم آنها بت سنگی نبودند تنها نمی‌خواستند گرفتار زندگی ادمی کنند آنها بیشتر از همه سخن می‌گفتند و مرا آرام می‌کردند حتی هز کدام از آنها اسمی داشت یکی درخت،یکی گل، همه آنها برای خود خدا داشتند خدا هر کدام از آنها الهام بخش قسمتی از زندگی شان بود یکی از آنها الهام بخش خودش بود درواقع خدایش خودش بود او خودش را چنان می‌پرسید حرفای زیبایی به خود میگفت که آدم دوست داشت خودش مخلوق او باشد ودر چه عجیب در همین حال جاده کم تا بیش به ناهمواری رسیده بود ناهمواری در شکل جاده! همینکه این جمله به دهانم آمد یکدفعه ماشینی سرراه ام را گرفت او پرسید کجا میروی؟ گفتم هز کجا تومی وی! او قبول کرد مرا همسفر خود قرار بدهد همسفری ما با لحن شیرین من آغاز شد از او پرسیدیم در این جای خلوت و اینکه هیچ آدمی این اطراف نیست تو به  کدام سو میرفتی او لبخندی زد! در جواب همین یک کلمه را گفت و تمام درون ام را بخنده گرفتار کرد.
      به هر کجا که باد مرا ببرد یعنی چه!
      حالا هم نمی‌دانم جمله اش یعنی چه..

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۱۳۲۲۶ در تاریخ سه شنبه ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ ۱۰:۵۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      ابراهیم کریمی (ایبو)
      سه شنبه ۲۲ فروردين ۱۴۰۲ ۱۸:۵۲
      درود بر حضرت کریمی
      باری به هر جهت بودن زیبا نیست
      باد را مسخره راه خویش کردن زیباتر است
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0