صفحه رسمی شاعر بهمن بیدقی
|
 بهمن بیدقی
|
تاریخ تولد: | شنبه ۸ بهمن ۱۳۴۵ |
برج تولد: |  |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | چهارشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۸ | شغل: | مهندس عمران |
محل سکونت: | تهران |
علاقه مندی ها: | طراحی - نقاشیخط - صنایع دستی چوبی شامل نقش برجسته و مجسمه - نقاشی رنگ روغن -عکاسی- سرودن شعر - نوشتن داستان کوتاه |
امتیاز : | ۱۰۵۸۶ |
تا کنون 345 کاربر 1507 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: برای مشاهده ی آثار هنری دیگر (ازجمله طراحی ، نقاشی ،خط ، صنایع دستی )درصورت تمایل میتوانید به گوگل و وبلاگ اینجانب در سایت صدهنر مراجعه فرمائید . یا اینکه درگوگل به فارسی بهمن بیدقی را تایپ فرمائید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
مولای منی مولا، بنده وغلامِ توام، جز مولا که گرداند، برغلام اش یک رحمی؟
...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۵۲۲۱ در تاریخ سه شنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۹:۰۸
نظرات: ۱۰
|
|
خدا مثل همیشه داشت نگاه میکرد ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۵۱۸۱ در تاریخ دوشنبه ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۸:۵۶
نظرات: ۱۰
|
|
بحالِ سجده افتاده بود برخاک ومیگریست ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۵۱۳۶ در تاریخ يکشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۱:۲۲
نظرات: ۱۴
|
|
صف پیوسته ی آن مورچگان
یکباره پریدن همه پرندگان
ترسیدنِ یک جنگل، ازجانوران
خبر ازحادثه ای تلخ ...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۵۰۹۷ در تاریخ شنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۰۱:۱۰
نظرات: ۱۰
|
|
لب به لب
دیده به دیده
دست در دست هم
...
|
|
ثبت شده با شماره ۸۵۰۶۱ در تاریخ پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ ۲۳:۱۹
نظرات: ۱۲
مجموع ۱۶۹۴ پست فعال در ۳۳۹ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر بهمن بیدقی
|
|
استبداد مدتهاست که یک رَویه ای درجامعه مُد شده ، که بزنند زیرِکاسه کوزه ی یک اندیشه ، بقصدِ سرنگون کردنش . اما نه دین را میتوان از زندگی زدود، ونه حتی میتوان ماهیت وجودیِ فردی را (چه
|
|
|
|
غشّ در معامله یکی از مصادیق نیرنگ ، سوء استفاده از اصطلاحات رایج مملکتی ست . و یکی از کریه ترین آنها ، غَشّ در معامله است ، که از مصادیق کسب حرامست . همانطو
|
|
|
|
انجمن دختران خَیّر موبایلمو که روشن کردم یه پیغام ، لحظه ای اومد و غیب شد . درطول این یه لحظه ، اسم دوستمو دیدمو آخرِ پیغام ، کلمه ی " پیوست " رُو . توویه لحظه فکرم هزارجا رفت ، گفتم
|
|
يکشنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۳ ۰۵:۱۷
نظرات: ۲
|
|
مسبب " او" داشت با یه نفر صحبت میکرد ، شِکوه داشت ازاینکه یه مدتیه خوابِ درست درمونی نداره . طرف به شوخی گفت : لابد عذاب وجدان داری ؟ او با تغیر گفت : چیکارکردم مگه ؟ این موضوع گ
|
|
يکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ ۰۳:۴۸
نظرات: ۶
|
|
عشقِ مادر از راهروی بیرون از درب آپارتمانش ، صدایی شنید . ازچشمیِ درب خواست نگاهی به بیرون بیندازد ، که احساس کرد ، کسی چشمش را نزدیک کرده به چشمیِ در. او که بود ؟ نمیدانست
|
|
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ۰۳:۰۵
نظرات: ۲۰
مجموع ۱۵۲ پست فعال در ۳۱ صفحه |