صفحه رسمی شاعر فیروزه سمیعی
|
فیروزه سمیعی
|
تاریخ تولد: | سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۰۰ |
برج تولد: | |
جنسیت: | زن |
تاریخ عضویت: | يکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | ادبیات کودک /مطالب علمی و ادبیات تخیلی و فضایی/سرایش هایکو/سرایش اشعار نمایشی/ اشعار حجم /سایفایکو |
امتیاز : | ۵۶۰۰ |
تا کنون 177 کاربر 1468 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
|
|
|
|
لیست دفاتر شعر
۱ |
|
۲ |
|
۳ |
|
۴ |
|
۵ |
|
۶ |
|
۷ |
|
۸ |
|
۹ |
|
۱۰ |
|
۱۱ |
|
۱۲ |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
روز سپید
بر میز صبحانه
با ته مانده ى تلخ تکرار
يك فنجان
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۴۱۷۵ در تاریخ شنبه ۸ مهر ۱۴۰۲ ۱۱:۴۱
نظرات: ۶۴
|
|
چشمهای تو پاییزند
در برگ ریز این خیابانها
چه ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۴۰۴۹ در تاریخ سه شنبه ۴ مهر ۱۴۰۲ ۰۰:۳۹
نظرات: ۹۳
|
|
نمی دانم چرا آواز باران سوز دل ها شد
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۳۹۵۲ در تاریخ جمعه ۳۱ شهريور ۱۴۰۲ ۲۰:۵۵
نظرات: ۱۱۰
|
|
فوکوس در یک لانگ شات
به افق های دوری
ارادتمندم از سر نیاز
گاه گاهی تله فیلم خود و حاضرین غایب
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۱۹۰۷۴ در تاریخ چهارشنبه ۲۹ شهريور ۱۴۰۲ ۱۷:۲۴
نظرات: ۹۷
|
|
با دنیای تو بیگانه ام
مثل پرتقالی با درخت کاج
در زمستانی ترین هوای تابستان
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۲۳۶۲۱ در تاریخ يکشنبه ۱۹ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۱۳
نظرات: ۱۷۴
مجموع ۷۱ پست فعال در ۱۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر فیروزه سمیعی
|
|
من همیشه با سه واژه زندگی كردهام راهها رفتهام بازیها كردهام درخت پرنده آسمان من همیشه در آرزوی واژههای دیگر بودم به مادرم م
|
|
يکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲ ۰۴:۴۰
نظرات: ۲۱
|
|
دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد؛ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ؛ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ
|
|
سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ۱۹:۰۹
نظرات: ۶۱
|
|
⛓️سرودههایی از لنگستون هیوز⛓️ یک🕊️ صابخونه، صابخونه سقف چیکه می کنه اگه یادت باشه هفته ی پیشم اینو بت گفتم. صابخونه، صابخونه این پله ها دخل شون اومده،
|
|
دوشنبه ۲۶ تير ۱۴۰۲ ۱۳:۳۵
نظرات: ۰
|
|
در زمانی که برده داری در آمریکا رایج بود زن سیاهپوستی بنام هاریت گروهی مخفی راه انداخته بود و بردگان را فراری می داد. بعدها از او پرسیدند: سخت ترین مرحله کار شما برای نجات بردگان چه بو
|
|
شنبه ۲۴ تير ۱۴۰۲ ۲۰:۲۹
نظرات: ۷
|
|
نحوی در کشتی بود. مَلّاح (ملوان) را گفت: تو علم نحو خواندهای؟ گفت: نه. گفت: «ضیّعت نصف عمرک» (نصف عمرت ضایع شد) روز دیگر تندبادی برآمد، کشتی غرق خواست شد. ملّاح او را گفت: تو علم شنا
|
|
سه شنبه ۱۳ تير ۱۴۰۲ ۰۲:۵۴
نظرات: ۰
مجموع ۳۵ پست فعال در ۷ صفحه |