صفحه رسمی شاعر سیدحاج فکری احمدی زاده(ملحق)
|
 سیدحاج فکری احمدی زاده(ملحق)
|
تاریخ تولد: | چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۴۶ |
برج تولد: |  |
گروه: | افراغ اندیشه |
جنسیت: | مرد |
تاریخ عضویت: | يکشنبه ۴ مهر ۱۳۸۹ | شغل: | بدون اطلاعات |
محل سکونت: | بدون اطلاعات |
علاقه مندی ها: | بدون اطلاعات |
امتیاز : | ۴۰۵۲ |
تا کنون 4370 کاربر 34034 مرتبه در مجموع از این پروفایل دیدن کرده اند. |
درباره من: موفق در خوبی و احسان و افراغ اندیشه باشید |
|
|
|
اشعار ارسال شده
|
|
ما در حال مردنیم
تنها بازیجه دوران کودکی
زندگی ست . ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۷۳۳۸ در تاریخ ۶ روز پیش
نظرات: ۱۳۰
|
|
دم مسیحا دارد
اشعارم! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۵۵۱۳۹ در تاریخ ۲ هفته پیش
نظرات: ۲۵۰
ثبت شده با شماره ۲۸۱۴۵ در تاریخ شنبه ۶ بهمن ۱۴۰۳ ۰۱:۵۸
نظرات: ۳۸۶
|
|
بوسه ها محکوم به اعدامند.
...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۵۹۷ در تاریخ شنبه ۱ دی ۱۴۰۳ ۱۸:۱۹
نظرات: ۴۸۷
|
|
تیزی ناخنت را دوست دارم! ...
|
|
ثبت شده با شماره ۱۳۴۱۸۱ در تاریخ سه شنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۰:۱۵
نظرات: ۲۳۱
مجموع ۴۲۵ پست فعال در ۸۵ صفحه |
مطالب ارسالی در وبلاگ شاعر سیدحاج فکری احمدی زاده(ملحق)
|
|
هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که ... اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت: ...بله وقتی با
|
|
يکشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۳
نظرات: ۴۷
|
|
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن ،عاشق بودن بدهد؟ گاه عشق گم است؛ اما هست، هست، چون نیست. عشق مگر چیست؟ آن چه که پیداست؟ نه، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت
|
|
شنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۲
نظرات: ۲۴
|
|
زندگي بدون عشق مثل استفاده از تنفس مصنوعي است. آيا من به خاطر اينكه به شما نياز دارم دوستتان دارم؟ يا به خاطر اينكه دوستتان دارم به شما نياز دارم؟ (اريج فرام) وقتي به كسي مي گوييد &laqu
|
|
پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۳
نظرات: ۱۷۱
|
|
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کاره
|
|
سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۳
نظرات: ۱۴۰
|
|
در يک غروب جمعه ، پيرمردي مو سپـيد ، در حالي که دختر جوان و زيبايي بازو به بازويش او را همراهي مي کرد وارد يک جواهر فروشي شد و به جواهرفروش گفت: «براي دوست دخترم يک انگشتر مخصوص مي خواهم.&
|
|
يکشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ ۰۴:۰۳
نظرات: ۷۷
مجموع ۱۲۲۰ پست فعال در ۲۴۴ صفحه |