جمعه ۱۱ آبان
وادی من. تقدیم به جناب(سیاوش پورافشار) شعری از
از دفتر غربت موهوم نوع شعر
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۹ ۰۶:۱۷ شماره ثبت ۷۸۷
بازدید : ۷۱۶ | نظرات : ۱۳
|
|
آرِزو دارم دلم یک دم ز بند آزاد شوَد، راهی ی جاهایِ نا آباد شوَد،
وارِدِ آن وانهاده های تنها مانده، بی فریاد شوَد! شاید این دل، شاد شوِد، واز این بارِ گِران آزاد شوَد.
وه! چه، آهنگین و غمگین سر دهَد آواز آن پیرِ بومِ با وفا! نه برای خود که فردا، رویِ دیوارِ سیاهی مات اش می بَرَد! سیرِ از پوشال و با چشم های باز و مهره ای!؟
او، برای من می خواند و می گِریَد کز جفای خود گرایان متروک و تنها مانده ام!؟ من که بودم شاهدِ صد سوگ و شادی، سرپناهی بوده ام از بهرِ رمز و رازِ های ساکنانِ رفته زآن وادی،
بی شمار زخم هایی هستم کهنه و بی التیام که جا خوش کرده ام بر سینه ی خاموشِ آبادی. ... پژواره28/9/89
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.