صدای کسی لابلای دفتر شعرم می پیچد
باد را ببین دست ابر را گرفته به دیدار دشت می روند
گوش کن ... می شنوی ؟
فاخته چه زیبا اذان می گوید
درخت به احترام خاک دو زانو نشسته است
و آب هر که در او بنگرد را... می بوسد
صدای کسی... لابلای دفتر شعرم می پیچد ......
آفتاب هر روز سر قرار چشمه می آید
ماه با لبخند درد دلم را گوش می کند
و قمری به گیسوان بید مجنون ستاره می آویزد
صدای کسی... لابلای دفتر شعرم می پیچد .......
راز پیچک و شب بو همیشه تازگی دارد
لا لا یی نسیم برای خواب سبزه ها کافی است
سایه ها از عطر نان و تنور تلو تلو می خورند
و ضرب آهنگ دل با آواز قناری ها یکی است
صدای کسی... لابلای دفتر شعرم می پیچد .......
با یک حبه قند دریاچه ذهن شیرین می شود
من به سادگی گل به روشنی دل قطره باران ایمان دارم
من حرف فصل ها را می فهمم
خنکای سایه حتی در خواب هم با من است
پرستو ها بار ها با من سفر کرده اند
کسی یاد ندارد که من و کوه قهر کرده باشیم
من برای دانه های انگور قصه می گویم تا خواب خوشه را ببینند
صدای کسی... لابلای دفتر شعرم می پیچد
صدای کسی که لابلای صدایش
شعرم را نوشتم.
امیر جلالی .