سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 23 ارديبهشت 1403
    5 ذو القعدة 1445
      Sunday 12 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        يکشنبه ۲۳ ارديبهشت

        طلاق

        شعری از

        آرزو پناهی(باران)

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۵:۱۷ شماره ثبت ۳۲۶۷
          بازدید : ۱۵۲۷   |    نظرات : ۱۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر آرزو پناهی(باران)

         
        دخترک سر در گریبان کرده بود

        بی پناه ُ بی سرپرست

        خالی از امید و یک دست لطیف

        دست مادر ُدست پر مهر پدر

        بس کنید!

        من در قفس جا مانده ام!

        قفس تنهایی

        قفس شوم طلاق

        مادرم ُ من حاصل سرد غرورم

        پدرمُ من آن اسیر لحظه های بی سرودم

        از چه رو با من چنین کردید؟

        با کدامین حق مرا بی سر پناه کردید؟

        مادرم وقتی تو بر عهدت نماندی

        پدر وقتی تو بر  ختم کلام تاکید کردی

        نگفتید  دخترک وقتی دلش تنگ است

        سر به دامان پر مهر کدامین کس گذارد؟

         مگر آن نیست که دختر با پدر جور است

        پدر دنیایی از نور است

        همان وقتی که از آزار همسالان خود

        بی وقفه میگریم ُ پریشانم

        کدامین حامی و ناجی به فریادم رسد؟

        گیسوانم را  کدامین دست شانه خواهد زد؟

        حاصل پیوندتان تنها  منم

        من ُ دختری تنها

        که در این آسمان حتی ندارد یک ستاره

        همان دختر که با شب گریه می خوابد

        و گرمای همان گریه نوازش میکند

         چشمان معصومش.

        تو ای مادر نگاهی

        پدر رحمی

        صدایی

         کسی دست مرا گیرد

        من از این سایه می ترسم

        به هر سو میروم این سایه همراه است

        تنم مانند بید همواره لرزان است

        پدر ُ مادر مرا در خود بگیرید

        منم آثار آن عشق دروغی

        که بیخود از برایش مست بودید

        چرا با من چنین کردید؟

        چرا فردای زیبای مرا ویرانه کردید؟

        کنون من با کدامین آرزو ره را بپیمایم؟

        چه کس دست مرا گیرد؟

        جه کس همراه من گردد؟

        چه کس در این زمانه

        میان اینهمه گرگ و درنده

        برای من پناهی است؟

        چرا پاسخ نمی گویید؟

        چرا مهر سکوت بر لب گرفتید؟

        به اهداف غرور خود رسیدید؟

        چرا با من چنین کردید؟

        آه

        خداوندا تو را دارم

        دلم با تو فقط گرم است

        تو پاسخ ده

        چرا با من چنین کردند؟؟؟؟؟؟؟

         

         آرزو

         

         

         

         

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        طاها محبی (حزین)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0