سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        مهمان ناخوانده

        شعری از

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        از دفتر دلسروده ها نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۲ ۱۶:۰۴ شماره ثبت ۲۲۵۵۶
          بازدید : ۶۳۶   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        بیا مهمان ناخوانده،منور کن دِل من را

        برای دیدن رویت مدام چشمی به در دارم

         

        بیا ای یار فتانه، بشو مهمانِ ناخوانده

        ز بوی عنبرین مویت مشامی باز تر دارم

         

        بگو از خاطرات خود به صد ناز و همی غمزه

        من از لحن کلامت لذتی بیش از شکر دارم

         

        چه زیبا میشود رویت به هنگام سخن گفتن

        چه زیبا خاطراتی من زِ گفتارت سمر دارم

         

        لبانت غنچۀ میگردد هنگامِ ادای واو  با حرفی

        هوسها را کند بیدار، من شتابِی بیشتر دارم

         

        سکوتی میکنی بین کلامت با عشوه و غمزه

        من از این لحظه ساکت لذتی را بالاتر دارم

         

        یکی رسمی است دیرینه ببوسند هر مسافر را

        نمیدانی تو این موضوع که من عزم سفر دارم

         

        نمیدانی که محروم کردنِ سائل گناه شرع میباشد

        تمنائی که من دارم لبت بوسم، نه چیزی بیشتر دارم

         

        ز عشقت سخت لرزانم مثال لرزش اندام لرزانت

        مسلم من که بیمارم، تب و لــرز و شرر دارم

         

        طبیب درد من هستی بگیر نبضم قضاوت کن

        شمارش کن تپش هایش ز عشق لبریزتر دارم

         

        وجودت درکنار من به من بهبود می بخشد

        مکن تو قطع دارو را که  میـدا نـی خطر دارم

         

        نگاهت بهترین دارو مسکن است و خواب آور

        مکن خوابم نبینم من تورا  خیلی ضرر دارم

         

        به آغوشت چنان مشتاق میباشم چو طفلی دامن مادر

        در آغوشم بگیر که چشمانی زِ آب دیده تر دارم

         

        نمی خواهم کِشی نازم مثال مــام نـاز دانــه

        بزن سیلی به رخسارم که من نفع دو سر دارم

         

        به هنگام غضبناکی چه زیبا میشوی و خود نمیدانی

        که من از دیدن رویت در آن حالت تمایل بیشتر دارم

         

        نگاهت نافذ است چون تیر پیکاندار زهر آلوده

        بنازم قدرت دستت، مرا زین تیر، زخمی در جگر دارم

         

        اگر گمنام در کویت گذر افتد سعادت را بدست آرد

        اجازه ده بکویت راه یابم چون که صبر بی ظفر دارم

         

         

         

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0