سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 21 ارديبهشت 1403
    3 ذو القعدة 1445
      Friday 10 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۲۱ ارديبهشت

        سیمرغ

        شعری از

        غلامعباس سعیدی

        از دفتر نقشی بر آب نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲ ۰۸:۰۸ شماره ثبت ۱۹۱۶۸
          بازدید : ۸۹۰   |    نظرات : ۲۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر غلامعباس سعیدی

        بیا سیمرغ

        بیا خورشید را از خاک از روی زمین بردار

        به دوش آسمان بگذار

        که تا هفت آسمان از نو بپیچد بوی گندمزار

        و آدم ترک اولای  نخستین را ز سر گیرد

        ز خشم ابلیس دست خویش را بر چشم تر گیرد

        ز حسرت اشک از خون جگر گیرد

         

        بشر تا چند برگ دیگر تاریخ نابود است

        زمین در آتش و دود است

        کلید آسمان در دست نمرود است

        گرسنه کرکسانش بر سر ما فضله های آتشین ریزند

        نباشد هیچ سنگ انداز داوودی

        کز آن اوج افکندشان زیر

        اگر داوود هم پیدا شود داوود بی سنگ است

        امیدش مرده و در فکر تابوت است

        تمام سنگها در کوله بار بسته ای بر پشت جالوت است

        تلاش این گونه بیهوده است

        بیا سیمرغ

        زمین در آتش و دود است

        کلید آسمان در دست نمرود است

        اگر اینگونه بی پروا زمین در تیررس گیرد

        زمین را لقمه ی دودی کند وآن دود وهم آلود

        فلک را، چنگ خود را وا کند مثل مگس گیرد

        ملک را، نشئه ی شوق نخستین سجده پس گیرد

        بترکد گر زمین، این غدّه ی چرکین،

        کند هفت آسمان گنداب زهرآگین

        ندارد مزرع سبز فلک وین باغ نرگس جلوه بعد از این

        بشر تا چند برگ دیگر تاریخ نابود است

         

        بیا سیمرغ

        چنان می غرّد و در بند دارد آسمان ما را

        که ما در راه شیری شیر می بینیم

        هلال ماه را شمشیر می بینیم

        تمام آسمان را آه بی تأثیر می بینیم

        به جای کهکشان بر شانه اش زنجیر می بینیم

        ببین دیگر تهمتن نیست زالی نیست

        ترا آیا برای آمدن پرّی و بالی نیست؟

        ببین ما را همه در دست شب افتاده در بندیم

        پرت را بارها در آتش افکندیم

        ببین در آتش و دودیم

        اسیر دست نمرودیم

        بپر از دامن البرز

        بیا از شانه های آسمان بردار کرکس را

        بیا از چشم پاک چشمه های ما بگیر این خار را خس را

        بیا بر جای پست خود نشان این قوم ناکس را

        بیا آغاز کن آن آخرین جنگ مقدس را

        زمین را پهنه ی بیت المقدس کن

        بگیر از ناکسان بیت المقدس را

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0