يکشنبه ۲۷ خرداد
نفاب شعری از
از دفتر دل نوشت فانوس نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۳۴ شماره ثبت ۱۵۹۳۲
بازدید : ۱۴۲۷ | نظرات : ۸۵
|
|
بند 1:
بعضی روزا پنهان کردم چم بوده
چی تو دل بوده
وقتی میدیدم ناراحتین
نمیگفتم حکایت اسارتی
که دلم داشت ، میکشید تو زندون غم
وقتی دلم خواست ، بگه آوردم کم
وقتی نیاز داشتم ، به یه دست
در اصل
حرف
رو خردم
میفهمین
وقتی مُردم
چقدر زندگیم تلخ بوده
تو دستم همش رنگ بوده
برا کشیدن نقاب
برا قایم کردنه ، اشک چشام
دلم نیومد بگم از خودم
وقتی دلاتون از غم پرن
وقتی تکیه گاهتون منم
چطوری دلم میاد خشک کنم ، امید بدن
هم خوانی:
رو دل کرده ، دل من
بهت ، میخواد ، بگه مرد
حریف باهاش ، چیکار کرد
در آخر دید ، بازندست
بند2:
ولی دلم دیگه لبریز شده
مریض شده
نمیتونه حرفاشو قورت بده
و خیلی زود فراموش بشه
دوست داره در آغوش بره
یکی به حرفاش گوش بده
محبت رو بهش جوش بده
برا خوبیش ، حتی خون بده
سخته آروم کردن ، دله دیگه
وقتی دلت داره ، از حال میره
سخته وقتی چشات میگه
از گرفتگی
با تموم وجود بهش بگی
من هستم سرحال و شاد
بیا برات برقصم ، برم تو فاز
در حالی که
دلم تو فازیه
انگار که کاملا تاریکه
فکر میکنه زیر پاش خالیه
میدونی چقدر سخته ، راز داری
میبینم ، باز داری
گوش نمیدی
به دلم میگی
دیگه داره تموم میشه ، مهلتتم
اینو بگم ، تو این فرصت کم
با این که غما لونه کرده ،توی دلم
دلم ، میگه بجنگ
کم نمیاره ، زیر ستم
بازم میکنه زره به تن
میجنگه با خنده
آخرین حرفم یا حقه
هم خوانی:
رو دل کرده ، دل من
بهت ، میخواد ، بگه مرد
حریف باهاش ، چیکار کرد
در آخر دید ، بازندست
فانوس
بداهه:
مهر و محبت دلم رو تبدیل به بغض کردید
با شما نیستما با همه ادما هستم
این شعر رو با بغض نوشتم:
در این چرخ فلک ، خوب کردیم سودی نبرده ایم
جز زخم زبانها ، ز دنیای سوری ، نبرده ایم
افسوس مالیده ام هر شب به زخم کهنه ام
از آفتابم ، جز نور دروغی نبرده ایم
ختم کلام این مرده خسته هست
ما جز ز غم و دوری ، نبرده ایم
فانوس
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.