سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 22 ارديبهشت 1403
    4 ذو القعدة 1445
      Saturday 11 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۲۲ ارديبهشت

        در خاطرات يك قناري غرق بودم

        شعری از

        محمد علی شیردل

        از دفتر شعرناب نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۹ ۱۱:۳۹ شماره ثبت ۱۵۴۱
          بازدید : ۷۹۳   |    نظرات : ۲۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمد علی شیردل

        در خاطرات يك قناري غرق بودم

         

        در انتظار آفتاب شرق بودم

         

        من از فراقش خسته بودم

         

        خسته بودم

         

        عشق آمد و پرسيد :

         

        عاشق :

         

         عشق چون است؟

         

        رنگت پريده !!!! اشك چشمت رنگ خون است !!

         

        پرسيد و هي پرسيد:

         

         از عشق از محبت

         

        از دوستي ها ،

         

         انتهاي سخت غربت.

         

         من مانده بودم با هجومي سرد و خاموش

         

        من مانده  بودم  با تني بيدار و   بي هوش   

         

        تا نام عشق آمد

         

         دلم چون شيشه بشكست

         

        بغض گلويم با نواي  تيشه بشكست

         

        هي گريه كردم گريه كردم گريه كردم

         

         يك قوم عاشق پيشه را ديوانه كردم   

         

        من مانده بودم

         

         با سئوالي چند جوابي

         

        گفتم عمو بيدار شو

         

         گويا  كه خوابي !

         

        من عشق را ناديده ، آرامش ندارم 

         

        گر غصه بيند او

         

         من آسايش ندارم

         

        گر رنگ اشك عاشقان چون خون نباشد ؟

         

        بذر محبت را كه در عالم بپاشد ؟

         

        ما زعفران ناخورده لعلي زرد داريم

         

        ما از غم و هجران اين عشق ،  درد داريم

         

        اشك امدم از ديده چون  سيل بهاري

         

        بازم  دلم پرواز كرد سوي قناري

         

        بازم به زير چانه ام افتاد دستم

         

        هستي قناري ؟

         

        من عاشقم ، ديوانه ام ،  شيدا و مستم

         

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۲ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        نازنین ازیدهاک

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0