سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 31 ارديبهشت 1403
    13 ذو القعدة 1445
      Monday 20 May 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        دوشنبه ۳۱ ارديبهشت

        اشتباه

        شعری از

        از دفتر غربت موهوم نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۹ ۱۹:۱۸ شماره ثبت ۱۳۸۲
          بازدید : ۱۰۰۷   |    نظرات : ۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر

                        
        ای تو، هنگامی که مهر و، هم رجا،
        را به همراهِ خود از روی جفا،

        در همان وقتی که گردیدی رها!
        مهرِ کشتی و دمیدی بر جفا،

        عشقِ کُشتی، قیدِ را پاره؛ وفا:
        بی نمودی، قامتم کردی دو تا،

        تیره کردی در دلم کاشانه ام!
        وانمودی بر همه، دیوانه ام،

        بهترین دورانِ عمرم را چرا،
        آنقِدر ارزان، چرا دادی هوا؟

        زآنکه می خواستی مرا بنده رها!
        کرده باشی، زودِتر، حالا چرا؟

        راسِتی وقتی که آدم می شوی،
        چون ستم کردی و در غم می شوی،

        یا زمانی کز حسادت می رمی!
        زآتشِ فتنه گری کاهی کمی،

        هرچه باشد، چون به ظاهر آدمی!
        می شوَد آیا بباری نم نَمی؟

        می شود آیا ز خودخواهی کمی،
        کم کنی و فرضِ گیری آدمی؟

        می شوَی راضی و باور می کنی،
        خویشِتن را جای داور، می کنی؟

        تا بدانی آنقِدر کردی خراب،
        آنقدر دادی همه پُل ها به آب،

        آنقِدر با خیشِ نادانی زدی،
        شُخمِ راهم را، با، خویِ دَدی،

        یا که کتمان می کنی مانندِ پیش؟
        با سیاست می رَوی از حالِ خویش؟

        با دوبار انداختنِ سر را به راست،
        چپ یکی، وا می رَوی مانندِ ماست!

        در تمامِ عمر رفتم با تو راه!
        وانگهی وقتی که مقصد با نگاه،

        دیده می شد در غبارِ خستگی،
        خستگی، قربانی ی دل بستگی،

        راهِ خود از من جدا کردی چرا؟
        از تو می گیرد، خدا دادِ مرا؟!

        بهترین دورانِ عمرم را چرا،
        بد گرفتی از من ای خصمِ وفا!!!

        معنی ی پشت و پسِ این اختلاف،
        من نبودم، دادم از دستم لحاف!...
        (پژواره)
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        محسن حامد (باران)

        ،

        تبسم

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0