جواب غزل
نو:
بشنو ای بنده ی من
بشنو ای بنده ی من
من خدایت هستم
من خدایت هستم
حرف تو بشنیدم
سوز و آهت دیدم
بس کن ای بنده ی من
به خدا یا به خودم یا به حقیقت سوگند
شعر پر سوز و گدازت دل من ریش نمود
جگرم را بگداخت
آنقدر در غم تو آه کشیدم که هوا طوفان شد
دیده گانم تر شد
چشمه ی چشم من از دجله و جیحون بگذشت
سد اسکندر و کارون بشکست
و نه تنها این بود
و نه تنها این بود
عرش و کرسی همه در لرزه فرو افتادند
عرشیان نعره زنان شوریدند
شورشی در حرم امن الهی رخ داد
قدسیان مویه کنان ضجه زنان نالیدند
و چنین می گفتند:
یا رب این بنده به درگاه تو روی آورده
نا امید از همه ی کون و مکان
از همه دیو و ددان
از همه خوب و بدان
از همه خار و خسان
از همه کس همه چیز
با صد امید به درگاه تو روی آورده
گر چه از قهر و غضب می گوید
دل پاکی دارد
شَطح و کفران وی از ناچاریست
دلش از جور جفا ریش شده
مرهم زخم دل ریشش باش
نظری بر وی کن
همچنان می گفتند:
و دعا می کردند
و من آمین گویان
با خود عهدی بستم
از همین ساعت و روز
از همین لحظه و آن
هر چه گوئی بکنم
هر چه خواهی بدهم
زندگی بر کامت
گنج قارون که به یک دم همه در زیر زمین
پنهان شد
و دو صد گنج دگر
همه از آن تو باد
باد و خورشید و مه ابر و فلک، کون ملک
همه در فرمانت
شوکت کورش و هم قدرت دارای بزرگ
تخت کاووس کی و ملک سلیمان به کَفَت
همه ی تاج وران در قدمت!
باز هم می خواهی؟
باز هم می خواهی؟
دانش و هوش ادب با تن سالم دادم
صورت و سیرت زیبا به تو اعطا کردم
عمر مال و قلمت را برکت بخشیدم
کِشِش وُ عزت وُ مهر تو جهانی کردم
تا همه ماه رخان طالب وصلت باشند
عاشق ناز نگاهت باشند
این همه عیش و طرب نوشت باد
باز هم حرفی هست
باز هم حرفی هست
نام تو جاویدان
یاد تو ای تو «خراباتی» نام
همه دم در دل ها
همه دم در دل ها
محمدکریم نَقْدِه دوزان «خراباتی»
پانزدهم شعبان سال روز میلاد خجسته قطب عالم امکان،
حضرت ولی عصر حجت بن الحسن علیه السلام بر همه شعیان جهان مبارک باد