همســـــفر با رهروانم در حـرم راهـــم دهید
همـصــــدا بـــا عاشقانم اذن درگاهــم دهید
پشت پا بر این جهان با شـوق کویت چون زدم
بی سر و پـایـم کنون آن حشمت و جاهم دهید
قـــلب بیـــمارم کــه بر دیدار رویت شد حجاب
اینــــچنین اندر حجابم رخنه از چاهم دهید
هــــر قـــدم در ایـــن سفر مــن آمدم خود آمدی
رهـرویی آسان نباشد ســـوز شبــگاهم دهید
چاوشـــانت بر دلـــم اسرار مستی داده انـــد
سـوختم از هجر تو وصلی که می جویم دهید
ای حسین جان قرنها سوزت درون سینه هاست
ای چــراغ عالمین یک جلوه از ماهم دهید
آتـــش عشقی به دل دارم و این جرم است اگر
عـفو نامه بر غـــلام از درگـــه شاهــم دهید
سرخـــی راهت نجات دین شده در هـــر زمان
شیعه گشته سربلند آن وصل خوبان هم دهید
خرمن جانم بسوخــت ( طوفان) عشقــت باز هم
شور و مستی جای این پندار آگـاهم دهید
با سپاس از استاد محمد جهانگیری بابت این صدای گرمشان
تا به حال حتی یکبار هم پیش نیامده این نوا را بشنوم و
قطراتی اشک بر گونه هایم جاری نشود
این شعر را در راه کربلا سرودم