آرزوی محال
گر چه دستم نرسد، عاقبت خواهم رسید
آرزویم پوشش است، عافیت خواهم رسید
من کفن پوشم کفن، در تن هر مرد و زن
این هم است از راز من، خاصیت خواهم رسید
می رسم من یک روز، آسمان هفتمین
چون ز ربّ العالمین، زان نیّت خواهم رسید
می روم ره چون باز، گر چه این ره است راز
دست آن استاد ناز، راضیّت خواهم رسید
بر تلاش و کوششم، رحم و احسان پوششم
با مروت جوششم، خاصیت خواهم رسید
آرزویم بهترین ،جا برای زیستن است
عاشق خاک وطن، خاکییَت خواهم رسید
می روم در خانه ی کردگار عالمین
سین و میم و آ و عین تأنییَت خواهم رسید
آرزویم در وطن، بهترین آدم شوم
بهر درد مرهم شوم، کافییَت خواهم رسید
مرد نام دار وطن، بر تنم پوشم کفن
طعنه بر شعرم مزن، ماهیَت خواهم رسید
من فدای مردمی، چون علی دارند ولی
من به حکم ازلی، شافییَت خواهم رسید
خاک خود را می کنم، همچو زرین طلا
خود به خاکم مبتلا، گرمییَت خواهم رسید
قله های میهنم، از دماوند و دِنا
چون جهانی آشنا، پارسییَت خواهم رسید
من خلیج فارس را، با آب دریای شمال
می کنم آبی زلال، آبییَت خواهم رسید