سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 28 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت حكيم عمر خيام
10 ذو القعدة 1445
    Friday 17 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      جمعه ۲۸ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      واقعیت ها در دنیای مجازی ...
      ارسال شده توسط

      منوچهر مجاهدنیا

      در تاریخ : دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳ ۰۳:۳۲
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۸۳۷ | نظرات : ۴۰

      با درود و عرض ادب جناب بهزاد ساوانای عزیز
      پست شما باعنوان " از دست این بنیاد شهید" بنده را بر آن داشت که این پست را بگذارم !
      این مطلبی که شما گذاشته اید از چند بُعد قابل بررسی است ، به نظر بنده این مطلب واقعی نیست و یک داستانک کوتاه است مثل تمام داستان ها و رمان هایی که واقعی نیستند و حاصل فکر و اندیشه نویسنده است .
      دوست خوبم موضوع در واقعیت امر این گونه نیست که شما گفته اید که منظورتان این است که تمام خانواده شهدا و جانبازان و آزادگان از رانت بخصوصی استفاده می کنند که واقعیت ندارد !
      اگر درصد اندکی از فرزندان شاهد به دانشگاه ها راه پیدا می کنند ، برابر ضوابط و قوانین خاص خودش است و یا هر فرزند شاهدی که هرکجا قصد استخدام داشته باشد می تواند براحتی هر کجا خواست استخدام شود ، خیر دوست عزیز این گونه نیست ، بروید و تحقیق کنید .
      دوسال از جنگ گذشته بود که شما تازه متولد شدید ، و 5 یا 6 ساله بوده اید که جنگ خاتمه یافت .
      ولی درهمان زمان جنگ حتمأ پدرتان بخاطر دارند که به خاطر شرایط جنگی ، به دست همین مردم کوپن داده  بودند و ارزاق خود را با هزار مشگل فراهم می کردند و همین خانواده شهدا که شما می گویید ، در حالی که فرزندان و شوهران شان در جهبه عزیزترین داشته های خود ، یعنی جان شان را برای این آب و خاک و باورهای همین مردم کوچه و بازار می دادند اینان ، هم نگران مایحتاج شان بودند و از طرفی نگران جان عزیزان شان در خط مقدم جبهه جنگ !
      به عقیده شما چه کسی باید می رفت و از این آب و خاک و ناموس مردم در مقابل دشمن خارجی بعثی تازی زبان حفاظت می کرد؟
      بیاییم کمی هم انصاف داشته باشیم .
      به نظر شما فرزندان و همسران اینان که سرپرست ونان آور خانواده را از دست داده بودند بایستی در فقر و نکبت زندگی را می گذرانیدند ؟ مگر اینان شهروند ایرانی نبودند که نیاز به تحصیل و شغل داشته باشند ! در حالی که عده ای کک شان هم نمی گزید و چون ثروت داشتند در ناز و نعمت زندگی می کردند وکوچکترین نقشی هم در جنگ نداشتند !
      جوان خوب شاعر ، شما حق تان است که شرافتمندانه در این مملکت زندگی کنید و شغل هم داشته باشید و زندگی مستقل تشکیل دهید و باز هم حق تان است که حرف دل تان را بزنید و احساس تان را بیان کنید ولی بیاییم بی انصاف نباشیم .
      به هرحال شما اگر حرف دل تان را می خواستید بزنید ، که حق شماست ، به گونه ای دیگر عمل می کردید و به بازماندگان عزیزانی که از جان شان مایه گذاشتند تا دیگر هیچ دشمن خارجی جرئت نکند چشم طمع به آب و خاک این مملکت بدوزد ، این گونه بی انصافی نمی کردید .
      شما فکر می کنید چون بنده از نزدیک دست در آن آتش داشتم و دارم در مقام دفاع بر آمده ام ! خیر این گونه نیست .
      بگذارید گوشه کوچکی از واقعیتی را برای تان بگویم که نه تخیل است و نه داستان و این را می گویم بخاطر این که چند روز دیگر سالروز بازگشت آزادگان عزیز به کشورمان است . از یک شهید و یا جانباز نمی گویم که فکر کنید بنده حساس شده ام روی خانواده شهدا .
       
      معصومه آباد ، بیست و سه روز بعد از شروع جنگ ، وقتی فقط نوزده سال اش بود در جاده ی ماهشهر- آبادان ، اسیر شد به همراه سه زن دیگر به نام های فاطمه ناهیدی ، شمسی بهرامی و حلیمه آزموده ، نزدیک چهل ماه را در زندان های استخبارات و الرشید بغداد و اردوگاه موصل گذراند و در زمستان 62 آزاد شد .
      این دختر 19 ساله نه نظامی بود که بر حکم وظیفه در جنگ حضور یابد و نه داوطلبانه به جهبه رفته بود ، او تنها یکی از مردم عادی بود که قربانی جنگ شد و به کمین سربازان عراقی گرفتار آمد ، حالا به نظر شما حق او نیست که به دانشگاه برود و شغل داشته باشد ؟ به نظر بنده اینان هم از اسطوره های زمان جنگ هستند ! او خاطرات اش را با نام " زمزمه ی دیوارها" نوشته که بنده فقط چند سطری از آن را این جا می گذارم :
       
      "........... چند روزی که گذشت ، زندانی جدیدی جایگزین همسایه ی عرب زبان مان شد . از روی توقف چرخ غذا معلوم بود که زندانی انفرادی است . هر چه فریاد می زد – طیب ،  طیب ...زندان بان توجهی نمی کرد . فهمیدیم یک اسیر جنگی ایرانی و مجروح است . ضربه زدن را شروع کردیم . در اولین ضربه کاملأ مسلط پاسخ داد " س ...ل...ا...م " . نیاز به توجیه ضربات نبود ، بلافاصله پرسید: شما کی هستید ؟ ما هم از روی احتیاط پرسیدیم : شما کی هستید؟
      • من خلبان هواپیمای فانتوم ، محمدرضا لبیبی هستم .
      • کی اسیر شدید ؟
      • چند روز است ...شما کی هستید ؟
      • ما چهار دختر ایرانی هستیم .
      چند ضربه محکم به دیوار کوبیده شد ، محکم تر از ضربه های مشت و لگدی که همسایه ی عرب زبان مان بر دیوار می زد .یک لحظه فکر کردیم که نگهبان متوجه شده . از دیوار فاصله گرفتیم ووقتی مطمئن شدیم خبری نیست پرسیدیم :
      • صدای چی بود ؟
      • صدای کوبیدن سرم به دیوار .
      • نگران نباشید ما در امان خداییم .
      • اسارت شما یعنی دشمن ما غیرت و شرف ندارد .
      • هنوز جنگ ادامه دارد؟
      • مگر شما کی اسیر شدید ؟
      • مهر 1359
      • جنگ ادامه دارد . من در ماموریت بمباران هوایی اسیر شدم .
      • ماموریت شما چی بود ؟
      • بمباران پالایشگاه خانقین که با موفقیت انجام شد .
      • ............................................................ "
       
      بله جناب ساوانا ، این بانو در زمره زنانی ست که به قول این جمله زیبا  " زن با یک دست اش گهواره را تکان می دهد و با دست دیگرش دنیا را "
      به هر صورت عذر می خواهم ، ولی لازم بود این پست را بگذارم ، نه تنها برای شما بلکه برای تمام عزیزان دیگری که این گونه یک جانبه می اندیشند !
      پایدار باشید و شاد و سلامت .خندانک
       
       
       

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۴۲۱۵ در تاریخ دوشنبه ۱۳ مرداد ۱۳۹۳ ۰۳:۳۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0