سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 28 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت حكيم عمر خيام
10 ذو القعدة 1445
    Friday 17 May 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      جمعه ۲۸ ارديبهشت

      پست های وبلاگ

      شعرناب
      عشقي ابدي قسمت دوم
      ارسال شده توسط

      ژيلا شجاعي (يلدا)

      در تاریخ : پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲ ۱۷:۱۴
      موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۰۹ | نظرات : ۰

      داستان دنباله دار
      عشقي ابدي
      قسمت دوم
       
      زمانه خانم گفت: هر رشته اي كه دوس داري شركت كن. مي خواي به محمود بگم باهات حرف بزنه اون استاد اين كاره
      مريم  با خودش گفت آره تو همچي استاده مخصوصا تو عاشق كردن آدما بعدش گفت: نه نه زمانه خانم من خودم بالاخره به يه نتيجه اي مي رسم .
      زمانه خانم گفت: باشه ميل خودته، اما دختر يه كم به خودت برس تو ديگه يه دختر كاملي و از زيبايي چيزي كم نداري  هر لحظه ممكنه يه خواستگار از در پيدا شه انقد پريشون نباش
      مريم با اين حرف زمانه خانم حسابي عصباني شد و بلند داد زد من ازدواج نمي كنم من براي آيندم برنامه دارم.
      زمانه خانم كه تا حالا مريم رو اين طوري نديده بود گفت مريم جان ببخشيد حالا چرا دختر داد مي زني!؟ چرا از كوره در مي ري چي شده مريم !!!
      مريم يه دفعه به خودش اومد زمانه خانم رو بغل كرد و گفت ببخش منو،  مي بخشي منو؟ آره ؟من اين روزا خيلي خستم براي آيندم براي فردايي كه در پيش دارم نمي دونم چكار بايد بكنم
      زمانه خانم پيشوني مريم رو ماچ كرد و گفت ببين دخترم اگه مشكلي داري به من بگو
      مريم نمي تونست تو چشماي زمانه خانم نگاه كنه و بگه من پسرت رو دوس دارم نمي تونست بگه من عاشق محمودم. اخه چطور مي تونست اين رو بگه اون و محمود با هم خواهر و برادر ناتني بودن.
      مريم كمي عقب رفت بعدش به زمانه خانم گفت نه نه اصلا چيزي نيست اصلا خودت رو نگران نكن من دوس دارم يه رشته خوب قبول شم اگه برم شهرستان كه تو ناراحت نمي شي
      مريم فكر كرد يه مدت از محمود دور شه شايد عشقش رو فراموش كنه براي همين تصميم گرفته بود كه يه رشته شركت كنه و تو شهرستان قبول شه
      زمانه خانم بهش گفت هر طور خودت مايلي دخترم. تو هر آينده اي كه براي خودت در نظر گرفتي من كمكت مي كنم هم من هم برادرت محمود
      اين جمله اخر خنجري بود كه به قلب مريم فرو رفت اخه چرا بايد اون مرد غريبه برادر من باشه چرا زمانه خانم نبايد به اين موضوع فكر كنه كه ممكنه ......... بعدش بقيه فكرش رو گذاشت دور زمان خانم چرخي زد و دستاش رو به حالت دعا  به هم قفل كرد و  به سمت دهانش برد بعدش با غمزه جلوي زمانه خانم تعظيم كرد و گفت هم از شما هم از داداش محمود ممنونم

      ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
      این پست با شماره ۲۴۶۹ در تاریخ پنجشنبه ۲ آبان ۱۳۹۲ ۱۷:۱۴ در سایت شعر ناب ثبت گردید

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0