سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 10 ارديبهشت 1403
  • روز ملي خليج فارس
  • آغاز عمليات بيت المقدس، 1361 هـ‌.ش
21 شوال 1445
  • فتح اندلس به دست مسلمانان، 92 هـ ق
Monday 29 Apr 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    دوشنبه ۱۰ ارديبهشت

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    افراغ اندیشه :قسمت چهارم
    ارسال شده توسط

    صدف عظیمی

    در تاریخ : يکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲ ۰۱:۴۱
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۷۶۱ | نظرات : ۱۹

    بسم الله الرحمن الرحیم

    افراغ اندیشه قسمت چهارم:

    ضمن سلام و عرض ادب دوباره خدمت دوستان عزیز , برای غیبت طولانی مدتم  پوزش میطلبم و مطابق آنچه که عرض کرده بودم , در هر پست از افراغ اندیشه های ایشان را نقد خواهم نمود.اما قبل از شروع به مرور کوتاهی در مورد افراغ اندیشه بپردازیم تا اعضای جدید نیز با ماهیت این سبک آشنا شوند.

    مقدمه ای کوتاه:

    در سه قسمت قبل مطالبی گفته شد بنا بر این که افراغ اندیشه یک سبک جدید است که بنیانگذار این مهم استاد حاج سید فکری احمدی زاده ( ملحق ) میباشند که در معنای لغوی افراغ به معنی تخلیه کردن از یک قالب به قالب دیگر است.

    افراغ اندیشه یعنی افکار و اندیشه ی شاعر را از قالب ذهن خارج کرد و به قالب کلمه ریخت.

    با اینکه  این سبک , از اصول و قوانین دیگر سبک ها پیروی نمیکند اما اصول خاص خود را دارد.علاوه بر این , از تمام آرایه های ادبی نیز بهره میبرد و شاعر این سبک میتواند آرایه های ادبی را درافراغ اندیشه ی خود  پیاده کند.

    تفاوت های این سبک با باقی سبک ها به وضوح نمایان است , اما ممکن است اهل فن افراغ اندیشه را به شعر سپید و حتی نثر تشبیه کنند که بنده به شدت این تشبیه را رد میکنم بنا به دلایل زیر که باعث میشود افراغ اندیشه با سپید و نثر تفاوت داشته باشد و پس از پایان مطالب به بررسی یکی از اشعار استاد ملحق خواهیم پرداخت.

    شعر سپید و نثر  :

    بار ها در مقالات مختلف و در مطالبی که در همین سایت و یا سایت های دیگر بین دوستان در مورد شعر سپید رد و بدل شده است به این موضوع در مورد شعر سپید اشاره و تاکید خاصی شده است که با اینکه در سپید وزن نقشی ایفا نمیکند اما عنصر اصلی شعر سپید خیال انگیزی است  ؛ آنچه که  سپید را با نثر متفاوت میکند نیز همین است ؛ و اندیشه نیز در شعر سپید مورد بحث است , هم چنین ملزم به رعایت اصول خاصی است که بحث جداگانه ای دارد که  نیازمند مطلب جداگانه ای است.

    به جرئت میتوانم بگویم که یکی از ویژگی هایی که افراغ اندیشه را با دیگر سبک ها متفاوت میکند , انعطاف پذیر بودن این قالب است ؛ چه بسا که میتوان افراغ اندیشه را در هر سبکی پیاده نمود در حالی که هر سبکی قابلیت این را ندارد که در دیگر سبک ها پیاده شود.

    بنا به آنچه که گفته شد , افراغ اندیشه با سپید متفاوت است چرا که :

    شعر سپید اگر موزون شود , دیگ سپید نخواهد بود , و نمیتوان به آن نام سپید را اطلاق کرد در حالی که افراغ اندیشه را میتوان موزون و قافیه دار نیز سرود.

    سپید در پشت پرده ی ماهیت شعری خود دارای عنصر خیال و اندیشه است ,افراغ اندیشه میتواند  بدون بهره گیری از عنصر خیال نیز سروده شود.

    البته شباهت های این دو سبک نیز قابل انکار نیست , اما نمیتوان به قطعیت گفت که افراغ اندیشه شعر سپید است.

    در مورد نثر نیزبر اساس تجربه ای چند ساله ای که در نوشتن دارم , به ضرس قاطع میگویم که نسبت نثر به افراغ اندیشه همانند نسبت سپید به کلاسیک است .

    نثر هیچ اصول شعری را در بر نمیگیرد و تنها بیان احساس نویسنده به قلمی متفاوت و ادیبانه تر است که خود نثر انواع متفاوتی دارد مثل نامه نگاری , انشا , نثر ادبی و ...

    نویسنده ی نثر بدون هیچ تفکری , و بدون اینکه مطلبی را بخواهد به خواننده و مخاطب خود برساند تنها به بیان احساس آنی خود و یا موضوع خاصی اهتمام میورزد اما در افراغ اندیشه هدف شاعر قبل از سرودن مشخص است و شاعر افراغ اندیشه سعی میکند با اندیشه ی خود تفکر مخاطب خود را به سمت تعالی بکشاند ؛ قبلا نیز به تفصیل در مورد هدف افراغ اندیشه به بحث پرداخته بودم ؛ که همین مورد یعنی در این سبک علاوه بر اینکه اصول شعر خاص سبک رعایت شده است , رسالت شاعر نیز ندیده نگرفته شده است و مضمون خاصی نیز نمیطلبد و میتوان در هر مضمونی افراغ اندیشه ی خود را سرود.

    هم چنین در نثر اطناب به وضوح پیدا خواهد بود و هر چه شاخ و برگ بیشتری به نثر داده شود ( که موضوع بحث از نوشتن جملات بی مورد و خالی از احساس و عاری از آرایه ها است ) قدرت نثر بیشتر خواهد شد در حالی که به جز موارد خاصی ایجاز در شعر نشان از قدرت و توانایی شاعر دارد .

    برای اینکه این تفاوت را از نزدیک شاهد باشیم و ملموس تر شود نثری را که برای یکی از افراغ اندیشه های استاد ملحق زیر شعر ایشان نوشته ام به همراه خود شعر ایشان در همین مقاله نیز جای میدهم تا تفاوت ها بهتر درک شود:

    افراغ اندیشه ی استاد ملحق:

    تنگ شده

    هوا بر جانم

    نسیم , با تبسمی گره بر گردن دارد

    باد میگرید

    آب

    آرام

    آرام

    از خروش می ایستد

    مورچه ها در عزای گندم خواهند مرد...

    نثر حقیر:

    مزرعه گرم است...
    رنگ گندمگون صورت دخترک کشاورز ، داس به دست....
    کنار مترسک خندانی تالالو میکند در چشمانم...
    انگار آفتاب طلوع کرده است که چنین زیبا میخندد...
    دستش را به کلاه حصیری اش گذاشته است تا باد نبردش...
    کلاه حصیری یادگار پدرش...
    باد دارد میوزد...
    به جای کلاه دامن پیراهن دخترک را میبرد...
    خاطراتش را میبرد...
    رنگ تنش را میبرد...
    صدای نم نم گریه اش را میبرد...
    نگاه خسته اش را میبرد...
    گندم ها را میبرد...
    باد هوا را میبرد...
    شاخه های آویزان به دلتنگی خاطره را میبرد....
    کجا میبرد؟
    آن دور ها ...
    انگار عزایی بر پاست...
    گندم ها رو به غروب سر گذاشته اند....
    دست دخترک میخواهد گندم ها را درو کند...
    پدرش انگار در خانه منتظر است...
    دسته ای از خوشه های گندم...
    سر سفره ی عشق بوی گندم را کم دارد...
    دست به شانه ی مترسک میزند و میگوید:
    مترسک!
    بترس از تنهایی شب...
    بگو کلاغ ها آمده اند؟
    میخواهم مهمانی رفتن بگیرم ...
    پدرم در مزارش منتظر برف خوابیده است...
    رنگ گندم پریده است...
    مترسک!
    بگو کجای گندم ها را بچینم که بوی پدر را ندهد؟
    بوی دستان مانده در لا به لای مزرعه دیوانه ام میکند....
    بوی عطر قدم هایش در تمام وجودم میپیچد و میخواهم سر به غروب بگذارم چون گندمکان ساده ام...
    بگو کجای مزرعه را درو کنم که نگاه پدر آتشش نزده باشد...
    شاید بگذارم باد کلاهم را ببرد...
    بوی گندم ها را در شیشه ای جمع کردم...
    به باد خواهم سپرد ماندگارش کنم تا...
    مترسک! بنگر گردن گندم ها را خواهم زد...
    گندم هایی که پدرم را با خود به غروب بردند...
    دل من از طلایی گندم شکست...
    مترسک!
    به کلاغ ها بگو برگردند ، خسته شدی ای بگذار پایت را درو کنم...
    بگذار پایت را بزنم ، کمی بنشین...
    بگو خاطرات تلخ را دفن کنند...
    دیگر امروز مزرعه ی پدر افسانه خواهم شد...


    داس را محکم در دستش میفشارد و به گوشه ای از مزرعه میرود...
    یکی یکی گندم ها را با داس گردن میزند...
    همان هایی که رو به غروب سر گذاشته اند...
    همان هایی که با باد میروند...
    داس را رندانه بر گندم ها میزند و میگوید ...
    پدرم مزارت را گندم گون خواهم نمود....
    دسته ی گندم هایش را بر میدارد و خندان به سمت مزار پدرش راه می افتد...
    مورچه های سیاهی به دنبال دخترک راه می افتند...
    روی تپه ای دور عزایی بر پاست...
    مورچه ها دانه گندم بر دوش دارند...
    مورچه ها ، برای مزار کشاورز آواز میخوانند...
    دخترک دسته ی گندمش را با گیسوی مشکی اش میبندد...
    روی مزار پدرش مورچه ها میگریند...
    و دست میزنند...
    روز مرگ کشاورز است...


    دخترک دست از کلاهش بر میدارد...
    باد کلاهش را میبرد...
    چین پیراهنش را میبرد...
    کل های روی پیراهنش را میبرد...
    عطر گندم ها را میبرد...
    روز را میبرد...
    مترسک خسته افتاده است...
    صدای شیون مورچه ها مزرعه را پر کرده است...
    طوفان میشود و دخترک قاصدک میشود انگار...
    گندم ها میمیرند...


    دستانم یخ کرده است...
    دستانم زنگ زده اند...
    آهن دلت زیر باران نگاهم انگار بی سرپرست مانده است...
    میخواهم در سوگ دلت ، رگ دلم را بزنم....!


    تنها مزرعه ها میخوابند.....!

    آنچه که در نگاه اول مخاطب را جذب میکند , کوتاهی شعر است در مقابل طولانی بودن نثر , نویسنده ی نثر سعی کرده است مطلبی را به مخاطب القا کند که در شعر نمایان است و این مطلب تنها ظاهر شعر است در باطن و عمق شعر میتوان اندیشه ی دیگر ی را برداشت کرد , در حالی که شاعر همین موضوع را در چند خط به خوبی بیان کرده است.

    نتیجه گیری :

    به کرات گفته ام و باز هم عرض میکنم , افراغ اندیشه به ظاهر سبک آسانی است اما اینطور نیست , اگر شاعر توانایی این را نداشته باشد که اندیشه ی خود را به خوبی به مخاطبش انتقال دهد نخواهد توانست اندیشه اش را بیان کند , و این د رحالی است که هدف اصلی در افراغ اندیشه بیان افکار شاعر به گونه ای است که در مسیر به تعالی رساندن افکار مخاطب باشد , یعنی شاعر قبل از اینکه شعر را بسراید باید بتواند افکارش را هم مسیر و هم سو با افکار مخاطبش قرار دهد و سپس شعرش را بسراید که شرط لازم و کافی برای این امر تبحر و تسط شاعر است.

    بررسی و مروری بر یکی از افراغ اندیشه های استاد ملحق:

    صدا در قفس نالید
    حاکم بر صندلی لرزید

    رعشه شد  مُد!

    همه  پوشیدند.

    افراغ اندیشه ی بالا یکی از شعر هایی  است که علاقه ی خاصی به آن ها دارم , چرا که بیانگر یک بعد از اجتماع است , که در آن تفاوت طبقاتی , چشم و هم چشمی , و برخی خصوصیات جمعی اجتماع را بیان داشته است و هم چنین , عمق مطلب و کلمات انتخابی  و چینش آنان به گونه ای است که اندیشه ی شاعر سریع و صریح به مخاطب منتقل میشود .

    در واقع شعری نمادین است که به یکی از معضلات جامعه پرداخته است.

    آرایه ی کنایه به خوبی در این شعر استفاده شده است , و به زیبایی هر چه تمامتر , مفهوم جانشین کلمات شده است , اغراق نیست اگر بگویم که تک تک کلمات به کار گرفته شده در این افراغ اندیشه یک کنایه در بر دارد.

    تمام نماد های به کار گرفته شده در این شعر را  یک به یک نام میبرم و سپس به بررسی شعر با توجه به این نماد ها میپردازم:

    صدا , نماد یک واقعه اتفاق افتاده در جامعه است.

    قفس , را میتوان ایهام در نظر گرفت که نماد جایی است که رفتار و یا مقاعه ای که به داخل جامعه نفوذ میکند از آنجا نشات میگیرد , شاعر میخواسته است بگوید که تا چه اندازه این رفتار که وارد جامعه شده است , از سرمنشائی پایین تر از خود جامعه نشات گرفته است.

    حاکم , نماد قشر قدرتمند و بالاتر جامعه میتواند باشد که تاثیر پذیری و تقلید از آنها در جامعه یک نوع سنت شده است.

    همه , نماد جامعه است.

    رعشه , خود نماد مد و یا یک اتفاق و عملی است که جامعه نسبت به آن عکس العمل نشان میدهد.

    شعر به خوبی اغاز شده است , بیان ورود یک رفتار و یا عمل  غیر عرف جامعه به خوبی نشان داده شده است و سپس در ادامه , شاعر مقصود خود را با بیان کلمه ی حاکم به سر انجام رسانده است.

    در دو خط بعدی عکس العمل جامعه نسبت به این رفتار , که ابتدا در قشر بالاتر ( از لحاظ طبقه و یا قدرت ) به وضوح و کنایه ای بیان شده است.

    انسجام در این افراغ اندیشه به مراتب بیشتر است که کوتاه بودن شعر نیز بی تاثیر نیست , با اینکه پایان شعر با آرامش خاصی پایان پذیرفته است اما ضربه ای که باید به مخاطب وارد شود را به نرمی هر چه تمامتر وارد کرده است , و در عین این نرم بودن مقصود به خوبی بر مسند سخن نشسته است.

    با احترام

    صدف عظیمی

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۲۳۹۲ در تاریخ يکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲ ۰۱:۴۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0