سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 خرداد 1403
  • روزجهاد كشاورزي (تشكيل جهادسازندگي به فرمان حضرت امام خميني -ره-)، 1358 هـ ش
10 ذو الحجة 1445
  • عيد سعيد قربان
Sunday 16 Jun 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    يکشنبه ۲۷ خرداد

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    ماشین زمان
    ارسال شده توسط

    آرزو هرسیج ثانی(دلدار)

    در تاریخ : ۲ هفته پیش
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۵۶ | نظرات : ۰

    گاهی دلم میخواهد این جمله را بشنوم اینکه میتوانم با سه شماره برگردم 
    به گذشته برگردم به روزهایی که فراری بودم از آن اما حالا حسرت همان روزها را دارم بیا سوار ماشین زمان بشیم می‌خوام تو را به جایی در گذشته ببرم 
    جایی که شاید تغییر کند سرنوشت..
    یک دو سه .......چشمانم را می‌بندم گویا  زمان در حال بازگشت است ...صداهای عجیبی می‌شنوم گاهی صدای خنده گاهی صدای گریه صدای فریاد های بی امان  
    ده سال قبل .....
    از همین جا آغاز شد زمانیکه دلم میخواست فرد مهمی شوم ولی اتفاقات زیادی افتاد از همین قسمت زندگی تغییر کرد چیز های بزرگی که میخواستم ...
    صدای خنده هام همیشه میپیچد ولی صدای گریه هایم را هیچ بشری نمی‌تواند بشنود ،، گذر زمان را هیچ گاه حس نکردم زندگی ام را با حسرت و اندوه گذراندم به خیال آنکه همیشه میتوانم در همان دوران بمانم .
    من هیچ وقت نتوانستم قدر همان لحظه را بدانم ..
    تصمیم هایی گرفتم که جز حسرت چیزی برایم باقی نگذاشت .
    حوادث هایی رخ داد که ناامیدی را برایم رقم زد.
    شاید تنها فردی که در زندگی ام باید او را ببخشم خودم هستم 
    چون ما آدمها خودمان باعث نابودی ثانیه هایمان میشویم 
    دارم با ماشین زمان تک تک لحظه های این ده سال را میبینم انتخاب هایم گاهی اشتباه بود گاهی درست سرنوشتم با قدم های خودم عوض شد 
    خنده دار است نمیتوانم گذشته را عوض کنم میروم به فروشگاه یک کوله ی بزرگی با ضبط میخرم  بیا جمع کنیم هرچه در گذشته بود 
    ضبط میکنم صداهای خنده را گریه های بی امان را 
    بقچه پیچ میکنم حسرت را 
    ناامیدی را در روزنامه ای میپیچم 
    رد پاهای اشتباه را تک تک در کیسه ای میگذارم 
    تک تک این ها را در کوله ام میگذارم 
    نامه ای در آن میگذارم با عنوان از طرف منِ گذشته به منِ آینده ..
    با بیل و کلنگ زمین را میکنم کوله ام را درون گودال دفن میکنم ..
    با لباس خاکی به درون ماشین زمان می‌نشینم
    استارت میزنم برویم به آینده .....
    یک دو سه..... 
    ده سال بعد .....
    به سفری که در لحظه ای پیش آن را گذراندم فکر کردم .. آهی کشیدم و به آسمان نگاه کردم 
    ناگهان چشمم به باغچه افتاد با بیل کلنگ همان قسمت را کندم به سختی نتوانستم کوله را در بیاورم خاک ها را کنار زدم
    نامه را باز کردم 
    سلام آرزوی آینده 
    امیدوارم حالت خوب باشه مرا فراموش کن کارهایی که کردم را بگذار در خاک دفن کن درون گذشته زندگی نکن تو هنوز آینده را داری مرا فراموش کن آزادانه زندگی کن بدون آنکه به من نگاه کنی من گذشتم و از بین رفتم ولی آینده هنوز ادامه دارد تو میتوانی آن را بسازی 
    ای آرزو به گونه ای زندگی کن که وقتی ده سال بعد به ده سال قبل نگاه می‌کنی لبخند رضایت بزنی نه مثل من که با حسرت به آه بکشی ...
    امیدوارم مرا فراموش کنی و زندگی شادی برای آینده ات رقم بزنی ...
    گام های جدید زندگی جدید برایت آرزو دارم ..
    از طرف منِ گذشته به آرزوی آینده ....
    نامه را دوباره به درون کوله میگذارم و دفن میکنم ...
    با گام های جدید از گذشته دور میشوم ...
    من می‌سازم آینده ای جدید
    بیا فراموش کنیم گذشته را ....
    دلدار ثانی ✏️🖤
     
     
     

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۴۷۵۱ در تاریخ ۲ هفته پیش در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0