سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        فصل بیست از کتاب من
        ارسال شده توسط

        طوبی آهنگران

        در تاریخ : چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۰۴:۰۲
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۷۵ | نظرات : ۱۶

        بعد رئیس خانه انصاف می گوید تو خودت خواستی سر چشمه با سوگل کی سرت را شکست چرا تفرقه می روی من سه شاهد دارم فراد صبح  برای برای شهادت می اورمشا ن اینکه گفت هرمز رنگش پرید پنچ علی یک دوزد بود گفت دست من درد نکند با چه نامردایی هم سفر شده بود م بعد گفت ای حرام لقمه حرام زاده خطاب می کند ای جانور کثیف و عرضی چطور توانستی با ناموس عشایری که دائم نان و کمکشان را می خوری این رفتار را داشته 
        باشی او را از جلو چشم من ببرید 
        بعد هر مز گفت باشه بنویسد با پنچ علی  هم کاری می کردم 
        پنج علی گفت کار کثیف خودت را بنویس 
        ما را با  این گند ها خراب نکن 
        رئیس خانه انصاف به رئیس پاسگاه گفت شما هر چه می گوید بنویس بعد  گفت به خانه واده ها شان خبر بدهید  بیان 
        قبل از که بروند با فرزندشان خود دیدن کنند
        صیاد یعنی همان جوان غرب آمده بود گفت  می خواهم با هرمز دیدن کند 
        رئیس خانه انصاف گفت اجازه بده ببیند 
        رئیس پاسگاه گفت من کار شما سر در نمی آوردم
        صیاد رفت در اتاق با هرمز دیدن کند اب دهانش را در صورت او ریخت که رئیس خانه انصاف متوجه شد با دست زد در گوشش گفت او باز داشت است اگر او را آزار دهی به من ستم می کنی بعد به رئیس پاسگاه گفت  مواظب باشید فرار نکنند 
        که دیگر کار من ساخته است چون آنها خیلی خطر ناک هستند
        رئیس پاسگاه هم فوری با لند ور و یک رانند و سه سر باز و مقداری آذوقه برای راه در همان شب به کلانتری که صدپنجا  کیلو متر ی بود تهویل د هند و 
        عملیات به درستی انجام شد و اما 
        برویم به داستان سوگل و صیاد برای سوگل یک خواستگار از یک ایل دیگر آمده بود و خود سوگل که صیاد را می خواست و آنها با هم  رازی  داشت ولی صیاد از آنوقت دیگر به سوگل توجو هی نکرده بود 
        و  ابزار علاقه نکرده بود  سوگل دیگر از غم این درد مثل مار به خودش می پیچید و
        سوگل به خانواده گفت که من ازدواج نمی کنم پدر سوگل او را تشر می زند و او را می تر رساند      سوگل بیچاره ساکت می شود آن خواستگاران می آیند و برای قرار عقد مقدار زیادی هم جواهر و لباس و هدا یای دیگر می آورند 
        صیاد که می فهمد سوگل در وضع بدی به است عذاب  وجدان می گیرد که شب ها 
        خواب در چشم نداشت یک روز اتفاقی سوگل را تنها می بیند و با صحبت می کند و می گوید سوگل منتظرم باش من شما را به همسری می گیرم   و سوگل به صیاد می گوید دلت برام سوخته است صیاد گریان می شود و سوگل هم گریه می کند هر دو به حال خودشان بسیار گریه می کنند 
        بعد صیاد می گوید تا حالا گریه نکرده بودم دلم برای خودم می سوزد سوگل می من با تو می مانم اگر هم جانم گرفته شود 
        به خانواده اش می گوید من با این جوان که فرامرزنام بوده به خواستگار امده عروسی نمی انکم 
        پدرش خیلی نا رخت می شود او را می زند و چند روز در چادر می بندباز می بیند بی فایده است 
        صو قات را پس می دهد آنها یعنی آن خواستگار با پدرش می آیند و یه قش قله ای راه می اندازند 
        پدر خواستگار سوگل می آید پیش رئیس خانه انصاف و شکایت می‌کند سوگل و پدرش هم را رئیس خانه انصاف می طلبت که قبل از آنها صیاد می آید پیش رئیس خانه انصاف و می گوید  شما که می دانید من  چرا می خواهم  ایشان را خواستگار کنم
        رئیس خانه انصاف که از موضوع اطلا ع داشت دست در شانه ی صیاد می زند و می گوید شما همهی نشانه ی مردانه گی را 
        دارا هستین و به پدر سوگل را تنهایی خواست و گفت صیاد 
        خواستگار دختر شماست بهتر بآ آن خوستگار  مدارا کنی مثله را حل  کنی
        خسارت  آن خواستگار دختر تان را بدهید او را مجبور نکنید 
        صیاد به خواستگاری سوگل می رود و پدر سوگل بدون اینکه از راز دخترش بداند از صیاد بیچاره سخت گیری زیادی  می کند آن مرد مردانه همه را قبول می کند و آنها را به نامزدی هم می علان می شوندو اما 
        ان خواستگار بد  پیله و عاشق  مقرور دست بر دار نبود 
        می آید و می گوید من دست بر دار نیستم
        اگر این عروسی سر بگیرد و من صیاد را نگشتم شما هر چه می خواهید به من بگوئید
        ادامه دارد  فصل بیست

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۱۴۴۷۵ در تاریخ چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۰۴:۰۲ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        سید هادی محمدی
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۱۰:۳۸
        درود بر شما بانو آهنگران

        قلمتان نویسا

        بمانید به مهر و بسرایید خندانک
        طوبی آهنگران
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۲۲:۱۱
        سلام و عرض ادب جناب محمدی محترم
        دست مریزا
        از حصور شما بسیار ممنونم درود بر شما ل
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۲۲:۱۱
        🍀🍀🍀🍀
        🍀🍀🍀🍀
        🍀🍀🍀🍀
        🌿🌿🌿🌿
        ارسال پاسخ
        مسعود مدهوش
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۱۱:۱۸
        درودتان شاعر بانو اهنگران ☄️🌾✨🪷🤞🌹🌹


        زیباتر و گیرا تر روند داستان 🌹🤞🪷🪷🌾🌾☄️☄️

        قلمتان مانا👏👏🌸🌸🌹🌹✨
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۱۳:۵۸
        درود تان بزرگوار

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        طوبی آهنگران
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۲۲:۱۳
        سلام جناب انصاری الف بزرگوار بسیار از شما ممنونم تشکر می کنم
        ارسال پاسخ
        محمدرضا صدقی
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۱۴:۴۸
        درود بانو آهنگران بزرگوار
        این فصل هم زیبا بود
        قلمتان سبز


        🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
        🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
        🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
        🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
        🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
        🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
        🌹╬♥¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸🌹╬♥╬ ¸¸.•*´•.🌹.•`*•.¸
        طوبی آهنگران
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۲۲:۱۴
        سلام جناب صدقی گرامی شاعر ناب سرا شعر ناب
        از لطف حضور شما بسیار ممنونم
        درود بر شما
        ارسال پاسخ
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۱۸:۱۷
        سلام و عرض ادب جناب صدقی گرامی

        درود فراوان بر شما استاد گرامی
        از لطف حضور شما بسیار ممنونم
        آوا     صیاد
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۲۱:۳۴
        درود بانو استاد آهنگران زیبا وگیرا بود
        طوبی آهنگران
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۲۲:۱۴
        سلام و عرض ادب بانو جان
        صیاد نازنینم درود بر شما بزرگوار بسیار از شما ممنونم تشکر می کنم
        جواد کاظمی نیک
        چهارشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ ۲۳:۳۱
        درودبرشما زیبابود استاد بانو عزیز سرکارخانم آهنگران مهربان بسیار زیبا و عالی بود شما دعوت هستید به طنز مغز قلب ۵ منتظر حضور گرمتون هستم ۰خوش آمدید 🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
        💙💙💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
        💐💐💐💐💐💐
        🌼🌼🌼🌼
        💟💟💟
        ❤️❤️
        ❤️💙💙💙💙💙💙
        🩵🩵🩵🩵🩵
        🩵💙💙💙
        💙💙💙
        🩵🩵
        💙
        طوبی آهنگران
        طوبی آهنگران
        پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ ۰۹:۰۶
        درودی بی انتها جناب کاظمی بزرگواری شاعر گرامی شعر ناب

        از لطف شما بسیار ممنونم درود بر شما

        چشم در صفحه شما استاد گرامی
        خواهم با افتخار امد
        ارسال پاسخ
        ساسان نجفی(سراب)
        پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ ۰۵:۰۱
        درود بر بانو آهنگران عزیز..
        مثل همیشه زیبا..
        خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        طوبی آهنگران
        پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ ۰۹:۰۷
        سلام جناب ساسان گرامی شاعر ناب سرا شعر ناب درود

        درودی فراوان بر شما استاد گرامی
        طوبی آهنگران
        پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲ ۱۱:۵۸
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0