سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 10 ارديبهشت 1403
  • روز ملي خليج فارس
  • آغاز عمليات بيت المقدس، 1361 هـ‌.ش
21 شوال 1445
  • فتح اندلس به دست مسلمانان، 92 هـ ق
Monday 29 Apr 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    دوشنبه ۱۰ ارديبهشت

    پست های وبلاگ

    شعرناب
    تاثیر مکتب اکسپرسیونیسم در ادبیات
    ارسال شده توسط

    فیروزه سمیعی

    در تاریخ : يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۵۱
    موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۸۰ | نظرات : ۱۵



     
     
    💠💠💠
    اکسپرسیونیسم
     
    کلمۀ اکسپرسیون از دو قسمت ex که پیشوند و به معنای خارج است و pression به معنای فشار و فشردگی تشکیل شده است.
    فهرست مندرجات
    ۱ - معانی اکسپرسیونیسم
    ۲ - اکسپرسیونیسم در ادبیات
    ۳ - اکسپرسیونیسم و ارزش‌های هنری
    ۴ - مکتب اکسپرسیونیسم
    ۵ - شعر اکسپرسیونیستی
    ۶ - دوران نهضت ادبی اکسپرسیونیسم
    ۷ - نفی قالب‌های سنتی
    ۸ - منابع
    ۹ - پانویس
    ۱۰ - منبع
    ۱ - معانی اکسپرسیونیسم
    💠
    اکسپرسیونیسم در زبان‌های اروپایی معانی متعدد دارد: بیان، عبارت، حالت قیافه؛ و نیز به معنای ابراز حالات درون و بالاخره به معنای فشردن می‌باشد، از آن جهت که میوه‌ای را بفشارند تا آبش دربیاید.
    اصطلاح اکسپرسیونیسم در واقع ناظر به دو معنای اخیر است. 
    💠💠💠

     
    ۲ - اکسپرسیونیسم در ادبیات
    💠💠💠
    در ادبیات، اکسپرسیونیسم روشی است که جهان را بیش‌تر از طریق عواطف و احساسات می‌نگرد، به عبارت دیگر کوشش هنرمند مصروف نمایش دادن و بیان حقایقی است که برحسب احساسات و تأثیرات شخصی خود درک کرده است.
    💠
     
    ۳ - اکسپرسیونیسم و ارزش‌های هنری
    💠💠💠
    اکسپرسیونیسم را می‌توان عکس‌العمل و نشانۀ تمایلات رمانتیک هنرمندانی دانست که در جامعه صنعتی رو به رشد اوایل قرن بیستم می‌زیستند و بی‌اعتنایی آن جامعه نسبت به ارزش‌های هنری آنان را به یافتن شیوه‌های جدید و به‌کار‌گیری شکل‌های متفاوت بیان هنری بر‌می‌انگیخت؛ به خصوص که در آن سال‌ها عقاید فروید - روان‌شناس اتریشی - که اعماق ذهن بشر را می‌کاوید، هنرمندان را به گزارش دقیق زوایای درون انسان وامی‌داشت. 
    💠
     
    ۴ - مکتب اکسپرسیونیسم
    💠💠💠
    اکسپرسیونیسم یا تعبیرگرایی مکتبی است در ادبیات، نقاشی، پیکرتراشی و سینما. این مکتب در سال ۱۹۰۵ در نقاشی آلمان به وجود آمد و در طول دهه بعد از جنگ جهانی اول (۱۹۱۸-۱۹۴۱) ادامه یافت. این نظریه تأثیر قابل توجهی در آلمان و کشورهای اسکاندیناوی داشته است. ظاهراً اولین بار اصطلاح اکسپرسیونیسم برای نقاشی ژولیان آگوست هروه - نقاش فرانسوی - به کار رفت. ونسان ونگوگ، (۱۸۹۰-۱۸۵۳) نقاش هلندی و هودلی نقاش سوئیسی را می‌توان از جمله کسانی دانست که در پیدایش این مکتب مؤثر بوده‌اند. 
    💠

     
    اکسپرسیونیسم مکتبی است شدیداً ضد واقع‌گرایی؛ و مکتب ناتورالیسم که تقلید و تکرار و دوباره‌سازی واقعیت و طبیعت است و نیز اصل حقیقت مانندی کلاسیسم را رد می‌کند و هدف آن القای تأثر‌ها و حالت‌های هنرمند یا شخصیت‌های ساخته ذهن او از طریق تعبیری است که هنرمند از آن‌ا می‌کند، هنرمند این مکتب به حد افراطی ذهن‌گراست.
    ۵ - شعر اکسپرسیونیستی

     
    هنرمندان اکسپرسیونیست سعی دارند درون اشیا را نشان دهند؛ بی‌آنکه به نشان دادن بیرون آن بپردازند. اکسپرسیونیسم در شعر به صورت توجه به اصوات و رنگ، و کوشش‌هایی برای حس‌آمیزی که گاه به خاطر آنها مفهوم فدا می‌شود، ظهور می‌کند. تحریف موضوع‌های جهان خارج و جا‌به‌جا کردن توالی زمان و به‌کار‌گیری کوشش دقیق برای نشان دادن دنیا آن‌گونه که در ذهن نا آرام مشوش می‌تواند آشکار شود، از خصایص شعر اکسپرسیونیستی محسوب می‌شوند.
    💠💠💠
     
    ۶ - دوران نهضت ادبی اکسپرسیونیسم
     
    دوران نهضت ادبی اکسپرسیونیسم بسیار کوتاه بود و در فاصلۀ بین ۱۹۲۵-۱۹۱۵ را دربر می‌گرفت. در آلمان شعر اکسپرسیونیستی از ۱۹۱۰ تا اواسط ۱۹۲۰ که سوررئالیسم جای‌گزین آن شده، ادامه یافت و در مقوله‌های ادبی بیش‌ترین تأثیر را در نمایش به‌جا گذاشته است. از نمایش‌نامه‌نویسان اکسپرسیونیست در آلمان می‌توان ارنست تولرو و برتولد برشت را نام برد. از آنجا که اغلب تأثیرات اولیه از هنرهای تجسمی مایه می‌گیرد، مثلاً وان گوگ، مونش ورودن و سپس پیکاسو؛ نقاشی در درجۀ اول قرار دارد و پس از آن نوبت شعر می‌رسد. در جایگاه سوم تئاتر قرار دارد و به دنبال آن است که مسأله صحنه‌سازی و کورئو گرافی مطرح می‌شود. پس از اینها رمان، موسیقی و سینما وارد عمل می‌شود و انتهای صف، معماری و هنر تزئینی قرار می‌گیرند در این میان هنر تبلیغات را هم نباید فراموش کرد. در واقع در برابر پوسترها و ویترین مغازه‌ها بود که بعدها قسمت اعظم مردم با روحیه و سبک اکسپرسیونیسم آشنا شدند و به آن گرویدند.
    💠💠💠
     
    ۷ - نفی قالب‌های سنتی

     
    اکسپرسیونیسم قالب‌های سنتی را نفی می‌کند و از ادبیاتی دفاع می‌کند که تنها ادبیات باقی نمی‌ماند. اعتراض بر ضد قرار‌دادهای موجود قالب هنری، درعین‌حال انکار چهرۀ جامعه بورژوایی است و قیامی بر ضد نظم موجود. مکتب اکسپرسیونیسم در سال ۱۹۲۱ از میان رفت؛ اما تأثیر این انقلاب ادبی که هنرمندان آن تنها در یک نسل ظهور کرد، و بیش از ۱۰ سال دوام نیافت، هم در آلمان و هم به‌طور کلی در ادبیات هنر جهان باقی خواهد ماند و امروزه اکسپرسیونیسم بیش‌تر مجموعه‌ای از تکنیک‌ها و گرایش‌هاست تا نهضتی منسجم و سازمان یافته
    ۱. مکتب‌های ادبی، سید حسینی، رضا؛ تهران، نگاه، ۱۳۸۴، جلد دوم، ص۷۱۲، ۷۰۷ ـ ۷۰۲.
    ۲. فرهنگ اصطلاحات ادبی، داد، سیما؛ تهران، مروارید، چاپ اول، ۱۳۷۱، ص۵۰. 

     
    ۳. واژنامه هنر شاعری، میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت؛ تهران، کتاب مهناز، چاپ سوم ۱۳۸۵، ص۳۳ ـ ۳۱.
    ۹ - پانویس
     
    ۱.↑ سید حسینی؛ ۱۳۸۴، ج۲، ص۷۰۲.۲.↑ داد، سیما؛ ۱۳۷۱، ص۵۰.۳.↑ میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت؛ ۱۳۸۵، ص۳۳.۴.↑ میرصادقی (ذوالقدر)، میمنت؛ ۱۳۸۵، ص۳۱.۵.↑ داد، سیما؛ ۱۳۷۱، ص۵۰.۶.↑ سید حسینی؛ ۱۳۸۴، ج۲، ص۷۰۷.۷.↑ سید حسینی؛ ۱۳۸۴، ج۲، ص۷۱۲.۸.↑ داد، سیما؛ ۱۳۷۱، ص۵۰.

    💠💠💠
    اکسپرسیونیسم (ادبیات)
    اِکْسْپِرسیونیسم (ادبیات) (اکسپرسیونیسم)
    سبک ادبی، که مانند اکسپرسیونیسم در نقاشی، فعل و انفعالات درونی انسان را به نمایش می‌گذارد یا به عبارتی، آن‌ها را «پشت‌ورو» می‌کند و نشان می‌دهد که افکار هر فرد چگونه در چهره و اندامش اثر می‌گذارد. او را متحول می‌سازد. در تئاتر، اکسپرسیونیسم صحنۀ اعتراضی اجتماعی است که در آن با بهره‌گیری از تک‌گویی‌هایی است که بیانگر وضعیت روحی شخصیت‌ها را نشان می‌دهد که آشوب‌های ذهنی قهرمان از رخدادهای جهان خارج به‌مراتب بااهمیت‌ترند. اکسپرسیونیسم را می‌توان واکنشی دربرابر جامعۀ راحت‌طلب، بیفکر و بی‌قیدی دانست که روزبه‌روز ماشینی‌تر می‌شود. شخصیت‌های اصلی، خاص در آثار فرانتس کافکا ، در تصور مخدوش از دنیا به دام افتاده‌اند که یا بازتاب کشمکش‌های روانی خود آن‌هاست یا انعکاس جامعه‌ای است که خوانندگان عصر او در آن می‌زیستند. رمان‌نویسان آلمانی، ماکس برود (بروت) و کارل کروس  نیز در این سبک کار کرده اند. ادبیات اکسپرسیونیستی آلمان را نازی‌ها در دهۀ ۱۹۳۰ کاملاً نابود کردند. در ادبیات اکسپرسیونیستی، پیامدهای موقعیت غریب و نامتعارف به‌گونه‌ای می‌دهند که گویی علتی حقیقتاً وجود داشته است. نویسندگان اکسپرسیونیست پایان‌بندی‌های متفاوتی برای آثارشان برمی‌گزینند. تراژدی‌های شخصی معمولاً به نابودی شخصیت داستان می‌انجامند. برعکس اگر وضعیت جامعه مورد نظر باشد، ممکن است داستان پایان خوشبینانه‌ای باشد و به پیروزی ارزش‌های سنتی بشر بر اختناق و تولید انبوه بینجامد. این ویژگی در نتیجه بیشتر دارد. تئاتر اکسپرسیونیستی آلمان در آثار گئورگ کایزر ، و ارنست تُلر  شکوفا شد و برشت و پیسکاتور  تئاتر معروف به تئاتر حماسی را پدید آوردند. در آمریکا رگه‌های اکسپرسیونیستی نیرومندی در نمایشنامه‌های یوجین اونیل ، تنسی ویلیامز  ، و آرتور میلر به‌چشم می‌خورد. در ادبیات ایرلند، برخی از آثار شون اوکیسی  و جیمز جویس  را می‌توان اکسپرسیونیستی شمرد. اشعار اکسپرسیونیستی برجسته‌ای را می‌توان در میان آثار گئورگ هایم، گُتفرید بِن  ، گئورگ تراکْل یافت. این نوع شعر از پرداختن به توصیفی و روایی پرهیز می‌کرد و سعی در انتقال جوهرۀ تجربۀ درونی از طریق تغزل ناب داشت. مانند تئاتر و نقاشی، شعر اکسپرسیونیستی علی‌رغم بیزاری از جامعۀ مادی از سقوط زودهنگام آن نیز اظهار نظر می‌کند.
     💠💠💠
    ↑ اکسپرسیونیسم
    ↑ فرانتس کافکا
    ↑ ماکس برود
    ↑ کارل کراوس
    ↑ گئورگ قیصر
    ↑ ارنست تولر
    ↑ برشت
    ↑ Piscator
    ↑ تئاتر حماسی
    ↑ یوجین اونیل
    ↑ تنسی ویلیامز
    ↑ آرتور میلر
    ↑ شان اوکیسی
    ↑ جیمز جویس
    ↑ گاتفرید بن
    ↑ گئورگ تراکل
     
    💠💠💠🍃
    اکسپرسیونیسم انتزاعی
    هیجان‌نمایی انتزاعی یا اکسپرسیونیسم آبستره (به انگلیسی: Abstract Expressionism) شیوهٔ هنری نوینی است که از دههٔ ۱۹۴۰ در نیویورک، متأثر از دو شیوهٔ هیجان‌نمایی (اکسپرسیونیسم) و فراواقع‌گرایی (سورئالیسم) پا گرفت؛ در این طرز بیان تلاش می‌شود تا شکل و فضا از قید بازنمایی عینی و سنتی رها شود. به دلیل گرد هم آمدن هنرمندان این مکتب در شهر نیویورک، هیجان‌نمایی انتزاعی گاه با عنوان مکتب نیویورک نیز شناخته می‌شود.
    💠💠
    جان اشبری، (به انگلیسی: John Ashbery) (زاده ۲۸ ژوئیه ۱۹۲۷ – درگذشته ۳ سپتامبر ۲۰۱۷) از شاعران آمریکایی بود. او شعر ایالات متحده را از سال ۱۹۷۰ تا کنون شدیداً تحت تاثیر قرار داده همچنین وی نویسنده معروف سبک نیویورک است که او را می‌توان شاعر منادی شعر زبان نامید.
    💠💠💠💠
    اشبری در روز ۲۸ ژوئیه در سال ۱۹۲۷ در روچستر نیویورک به دنیا آمد. در سال ۱۹۵۱، در رشتهٔ انگلیسی از دانشگاه کلمبیا فارغ‌التحصیل شد و در بین سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۲ در مهم‌تریم نشریات و مجلات هنری آمریکایی به‌عنوان نویسنده و سرویراستار فعالیت کرد. هشت سالی را هم به فرانسه رفت و بسیاری از اخبار بین‌المللی هنر و وقایع هنری اروپا را تحت پوشش خبری درآورد. پس از آن نیز در دانشکدهٔ بروکلین استاد رشتهٔ «نوشتن خلاقانه» (و در مجلهٔ نیوزویک نیز منتقد ثابت هنری شد. علاقهٔ اشبری به هنر در شعر او نقشی سازنده ایفا کرد. او را معمولاً ً به فرانک اوهارا، جیمز شویلر و کنت کوخ ربط داده‌اند آن هم به‌عنوان عضوی از شاعران “مکتب نیویورک” این عنوان به علاقهٔ مشترک آن‌ها به مکتب انتزاعی نقاشان نیویورکی در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ مربوط می‌شود، آن‌ها در طلب این بودند که برخی از تکنیک‌های این نقاشان را در شعر به‌کار گیرند. این نقاشان از واقع‌گرایی اجتناب می‌ورزیدند تا بر هنر به مثابهٔ بازنمایی کنش خلاقانه‌ای که تولیدگر آن بوده تأکید گذراند – هم‌چون نقاشی‌های کنش‌نمای جکسون پالاک. او بیش از ۲۰ جلد مجموعه شعر که به بیش از ۲۵ زبان ترجمه شده، چندین نمایشنامه، داستان، نقد هنری و ترجمه از خود به یادگار گذاشته‌است. وی فعالیت ادبی اش را از سال ۱۹۵۲ با انتشار کتاب مجموعه شعرش آغاز کرد و سال ۱۹۵۶ با انتشار کتاب «تعدادی درخت» با استقبال منتقدان روبه رو شد. پس از آن کتاب‌های دیگری نیز منتشر کرد اما آنچه سبب شهرت او شد انتشار مجموعه شعر «تصویر خود در آینه محدب» در سال ۱۹۷۵ بود که از سوی نیویورک تایمز به گرمی مورد تحسین قرار گرفت و شهرت فراوانی برای اشبری به دنبال آورد و او موفق شد تا جایزه پولیتزر، جایزه کتاب ملی آمریکا و جایزه حلقه منتقدان را سال ۱۹۷۶ برای آن کسب کند. «پلانیسفر» نیز یکی دیگر از آثار اوست.
    💠💠💠💠
    آثار 
    شعر اشبری همواره هم بر انگاره‌ها و تکانه‌های نقیض گشوده نبوده است. در کتاب‌های نخستین او سطح ظاهری واقع‌گرایی و امر ِ در دمْ گذر را واگذاشته شده‌است تا به “گستره‌های دور از دسترس‌تر ناخودآگاه” دست‌رسی حاصل شود. شخصیت اصلی در شعر نقشْ‌گفت‌ها – که در این‌جا نیز ترجمه شده‌است - از نخستین کتاب اشبریموسوم به «برخی درختان» Some Trees راهبه‌ای شادان است که بناست با پریدن از آسمان‌خراشی بی‌پپوندی‌ها و بی‌ارتباطی‌های جهان را ترک گوید. این عمل وی به‌طور ضمنی نشان می‌دهد که “بسی از آن‌چه زیباست باید که طرد شود / تا ما بل ماننده شویم به برین‌تر / نقشی از خویشتن خویش‌مان. ” برای دست یافتن به “گستره‌های دور از دسترس‌تر ناخودآگاه، ” اشبری تجربیات تکنیکی متعددی را آزمود. شکل‌های عمیقاً ً الگواره شده‌ای چون سستینا ۲ در «برخی درختان» و The Tennis Court Oath (۱۹۶۲) بی که از هوشیاری‌ای ماشینی و خودکار نشانی از خود بروز دهد بل‌که برای اکتشاف و کاوش: “یک‌دفعه به کسی گفتم سرودن سستینا مثل راندن دوچرخه‌ای در سراشیبی تپه است در حالی‌که پدال‌ها به پاهای‌ات فشار می‌آورند. می‌خواستم پاهای‌ام به آن جاهایی کشانیده شوند که معمولاً ً به‌خودی‌خود به آن‌ها گام نمی‌نهادند. ”
    اشبری سبکی را پرورانده است که پذیرای تغییرات و دگرگونی‌های دم‌به‌دم و سریع در لحن و توجه نظر است. شکل آثار او غالباً ً آزادانه بین گونه‌های مختلف سخن در نوسان است، بین زبان فرهنگ عامه و متداول و بلاغتی تعالی‌یافته که با بصیرتی شاعرانه توأم شده‌است. شعر اشبری نشان‌دهندهٔ آگاهی از رمزگان زبان‌شناسی گوناگون است (به علاوهٔ کلیشه‌ها و گفتار عامیانهٔ عُرفی) که از طریق آن‌ها ما می‌زییم و از ره‌گذرشان خود را تعریف و تبیین می‌کنیم. این آگاهی ِ یادشدهْ دربرگیرندهٔ علاقه به آن‌چیزی‌ست که اشبری “اصوات نثروار” نامیده‌است، و اغلب آن‌گونه شعر سروده‌است که مرز بین نثر و شعر به چالش کشیده شود.
    شعر بلند اشبری تحتِ عنوان «خود-نگاره در آیینه‌ای محدب» همان‌قدر به احساساتِ دائم‌التغییر و تندْگذر ِ شاعر در حین سرایش شعر توجه دارد که به نقاشی رنسانس که الهام‌بخش شاعر بوده‌است. این اثر میان انرژی‌های پریشان‌گشته‌ای که غنای اثر هنری را رقم می‌زنند در حال آمدْشدن است و نیز در ترکیب‌بندی ِ کامل شده‌ای که هنرمند دربارهٔ آن هم احساس پیروزی می‌کند و هم آن را در حکم به کذب آغُشتن آن احساسات پیچیده می‌داند. اشبری در حسِّ سرشاری و هوشیاری محاوره‌ای در زندگی روزمرهٔ نیویورکی شریک است، و این حس را در کشمکش تمرکز و ایستایی هنر قرار می‌دهد.
    شعر اشبری، به‌ویژه اشعار اولیهٔ او، که خیلی بیش‌تر تجربی بوده‌اند، به‌طور خاص بر نسل جوان‌تری که تحت عنوان «شاعران زبان» شناخته می‌شدند تأثیرگذار بود. آن‌ها جذبِ سرخوشانگی زبان‌شناسیک شعر وی شدند و ایستادگی این شعر دربرابر قرائت شدن به‌مثابهٔ صدایی یکه و شخصی. با آفتابی کردن و گاهی هم گسستن از کاربردهای مسلط زبان در جهان ما، شعرهای اشبری امکان‌های تازه‌ای را برای معنا برمی‌گشایند: “ما همه سخن‌ورزیم / این حقیقت است، ولی در زیر این سخن‌ورزی نهفته‌است / جنبش و سرباز زدن از به جنبش آمدن، آزاد و یله / معنا، درهم‌ریخته و سهل هم‌چون زمین خرمن‌کوبی. ”
    نمونه‌ای از اشعارویرایش
    نقش‌گفت
    ۱. تازه‌راهبه‌ای بر رخ‌بام نشسته بود
    بلندْ بر فراز شهر، فرشته‌ها
    دعاهای‌شان را درآمیختند با هیاهای ِ
    پلیس‌ها، در کار التماس به او تا دست از
    بازنگریِ مکتب نیویورک / مجید اخگر
     
    بخشی از مقاله:
    مکتب نیویورک
    شاید اولین‌ احساسی‌ که‌ از دیدن‌ عنوان‌ مکتب نیویورک به‌ بعضی‌ از خوانندگان‌ دست‌ دهد. احساس‌ حاکی‌ از خستگی‌ و ملالِ بازگشتن‌ به‌ چیزی‌ تاریخ‌ گذشته‌ و قدیمی‌ باشد. بازگشتن‌ به‌ این‌ جنبش‌ هنری‌ کار از مد افتاده‌ و ملال‌آوری‌ به‌ نظر می‌رسد. ظاهراً دیگر کسی‌ به‌ آنها علاقه‌ی‌ چندانی‌ ندارد. اما می‌توان‌ از همین‌ مسئله‌ آغاز کرد. سبب‌ این‌ فاصله‌گیری‌ چه‌ بوده‌ است‌؟ آیا جز این‌ است‌ که‌ آنچه‌ در بخش‌ عمده‌ی‌ صحنه‌ی‌ هنر سه‌ دهه‌ی‌ اخیر جهان‌ دیده‌ایم‌ از برخی‌ جهات‌ تنها در فاصله‌ ی‌ خود از این‌ جریان‌ قابل‌ درک‌ است‌؟
    پرسش‌ها
    به‌ عبارت‌ دیگر، آیا نمی‌توان‌ هنر دهه‌های‌ اخیر را، با تمامی‌ خرده‌ جریان‌ها و انشعاب‌های‌ مختلف‌ خود، از بسیاری‌ جهاتِ با اهمیت‌ به‌ عنوان‌ قطب‌ مقابل‌ یا آنتی‌تزِ تمامی‌ ارزش‌ها و ویژگی‌هایی‌ درک‌ کرد که‌ نقاشان‌ مکتب‌ نیویورک‌ نماینده‌ی‌ آن‌ بودند. (ارزش‌هایی‌ چون‌ جدیت‌، ذهنیت‌ باوری‌، ناخودآگاهی‌، آبستراکسیون‌، حس‌ تک‌افتادگی‌ و انزوای‌ اجتماعی‌، دغدغه‌های‌ اگزیستانسیل‌، و حس‌ تراژیک.‌)؟
    در این‌ صورت‌، یک‌ پاسخ‌ ساده‌ و در عین‌ حال‌ صحیح‌ می‌تواند این‌ باشد. برای‌ شناختن‌ موقعیت‌ کنونی‌ خود، ضروری‌ است‌ که‌ به‌ نقطه‌ی‌ عزیمتِ هنر «پس‌ از» مدرن‌ بازگردیم‌. ببینیم‌ که‌ از چه‌ فاصله‌ گرفته‌ایم‌. و برای‌ آن‌ احیاناً چه‌ بهایی‌ پرداخته‌ایم‌. شناخت‌ زمان‌ حال‌ در مقابل‌ این‌ دیگری مدرن‌ زمینه‌ی‌ آن‌ را فراهم‌ می‌سازد. فضایی که‌ از تقابلِ دوقطبی‌ مدرن‌ ـ پست‌ مدرن‌ (و مشتقّات‌ آن‌: جدّی‌ ـ کنایی‌، آبستره‌ ـ فیگوراتیو، تصویری‌ ـ روایتی‌، منزه‌طلب‌ ـ درآمیخته‌، خالص‌ ـ التقاتی‌، شخصی‌ ـ اجتماعی‌.)، فاصله‌ بگیریم‌. احتمالاً امکان‌ میانجی‌گری‌ میان‌ این‌ دو قطب‌ و رفع‌ حفره‌ها و نقاط‌ ناخوانای‌ هریک‌ از آنها را به‌ وجود آوریم‌.
    اکسپرسیونیسم‌ انتزاعی‌
    …اما پرداختن‌ به‌ جریان‌ اکسپرسیونیسم‌ انتزاعی‌ جدای‌ از شناخت‌ زمان‌ حال‌ مزیت‌ مرتبط‌ دیگری‌ نیز دارد. از نظر تاریخی‌، نقد مکتب نیویورک و نظریه‌پردازان‌ اصلی آن‌ مانند گرینبرگ‌ و روزنبرگ‌ یکی‌ از گره‌گاه‌های‌ اصلی‌ای‌ بودند. آنها‌ زمینه‌ی‌ شکل‌گیری‌ سنت‌ نقد و تاریخ‌ هنر جدید را به‌ وجود آوردند. شاید اصلی‌ترین‌ ویژگی‌ این‌ دیدگاه‌ توجه‌ به‌ زمینه‌ها و شبکه‌هایی‌ است‌ که‌ امکان‌ تولید، توزیع‌ و هویت‌یابی‌ اثر هنری‌ و هنرمند را در دوره‌های‌ تاریخی‌ و شرایط‌ فرهنگی‌ مختلف‌ فراهم‌ و آن‌ را مشروط‌ می‌کنند.
    بنابراین‌ طبیعی‌ بود که‌ چنین‌ حساسیتی‌ پس‌ از یکی‌ دو دهه‌ به‌ بازنگری‌ در مکتب نیویورک بپردازد که‌ آگاهانه‌ این‌گونه‌ ارزش‌های‌ زمینه‌ای‌ را نادیده‌ می‌گرفت. با تأکیدی‌ مدرنیستی‌ خود تصویر و ویژگی‌های‌ متمایز کننده‌ی‌ آن‌ را برجسته‌ می‌ساخت‌. در واقع‌ منازعه‌ی‌ نظری‌ای‌ را که‌ به‌ تدریج‌ از نخستین‌ سال‌های‌ دهه‌ی‌ هفتاد میلادی‌ پیرامون‌ مکتب‌ نقاشی‌ نیویورک‌ شکل‌ می‌گیرد. می‌توان‌ به‌ یک‌ معنا تقابل‌ تاریخ‌نگاری‌ و نظریه‌ی‌ مدرنیستی‌ با نظریه‌ و تاریخ‌ هنر جدید به‌ معنایی‌ که‌ به‌ آن‌ اشاره‌ کردیم‌ به‌ شمار آورد. فرد اُرتن‌ و گریزالدا پالاک‌ به‌ خوبی‌ این‌ تمایز را روشن‌ می‌کنند.
    آن‌ها در نقد یکی‌ از مهم‌ترین‌ کتاب‌هایی‌ که‌ به‌ همین‌ شیوه‌ی‌ مدرنیستی‌ تاریخ‌ مکتب نیویورک را روایت‌ می‌کند (مکتب نیویورک: نقاشان‌ و مجسمه‌سازان‌ دهه‌ی‌ ۱۹۵۰ نوشته‌ی‌ ایروینگ‌ سَندلر) می‌نویسند:
    دریافت‌ سندلر از تولید هنری‌ فرایندی‌ ساده‌ و سه‌وجهی‌ است‌. نخست‌، با خلق‌ سبک‌ جدیدی‌ در حوزه‌ی‌ هنر سروکار داریم‌. پس‌ از آن‌، استقبال‌ و تحسینِ داخلی‌ و خارجی‌ ناشی‌ از بازشناسی پیشرفتگی‌ و بداعت‌ آن‌ سبک‌ها را شاهد هستیم‌. و در آخر، آن‌ پیشرفت‌ها به‌ عنوان‌ مکتبی‌ با برخی‌ استادان‌ مشخص‌ در چارچوب‌ تاریخ‌ هنر جای‌ می‌گیرند. روش‌ سندلر در تاریخ‌ هنر کاملاً آشنا و متعارف‌ است‌. این‌ روش‌ خصیصه‌ای‌ بین‌المللی‌ و فرمالیستی‌ دارد.  نوعی‌ تاریخ‌ سبک‌ است‌ که‌ بر انگاره‌های‌ فردباوری‌ و ابداعات‌ و اکتشافات‌ پرشمار بنا نهاده‌ شده‌ است‌.
    اما ارتن‌ و پالاک‌ صرفاً در مورد برآورد خاصی‌ از مکتب‌ نیویورک‌ یا حتی‌ رهیافت‌ خاصی‌ به‌ آن‌ سخن‌ نمی‌گویند. آنها مقاله‌ی‌ خود را با بحثی‌ کلی‌ در مورد دو شیوه‌ی‌ نظریه‌پردازی‌، تاریخ‌نگاری‌ و نقد هنری‌ و تعاریف‌ هریک‌ از آنها از مفهوم‌ آوانگارد آغاز می‌کنند.‌ نقل‌ قول‌ طولانی‌ از آن‌ می‌تواند روشنگر باشد:
    یک‌ جنبشِ آوانگارد به‌ صورت‌ «حاضر و آماده‌» از خاکی‌ بکر نمی‌روید که‌ بعد آن‌ را مطابق‌ با آخرین‌ مد روز بیابیم‌. بلکه‌ به‌ گونه‌ای‌ فعالانه‌ شکل‌ می‌گیرد. و کارکرد خاصی‌ را به‌ انجام‌ می‌رساند. یک‌ جنبش‌ آوانگارد محصول‌ خودآگاهی‌ای‌ از سوی‌ کسانی‌ است‌ که‌ خود را به‌ عنوان‌ نوعی‌ گروه‌بندی‌ اجتماعی‌ و هنری‌ خاص‌ در درونِ قشر روشنفکران‌ در یک‌ بزنگاه‌ تاریخی‌ خاص‌ می‌بینند. نباید آن‌ را فرایندی‌ ذاتی تحول‌ هنر در عصر مدرن‌ دانست‌.
    آوانگارد موتورِ نوسازی معنوی‌ و نوآوری‌ هنری‌ نیست. چیزی‌ بیش‌ از مفهومی‌ ایدئولوژیک‌، و در واقع‌ جزیی‌ از یک‌ الگوی‌ پیچیده‌ی‌ تصویرپردازی‌ و باور است‌. هر جنبش‌ آوانگارد یک‌ پدیده‌ی‌ فرهنگی انضمامی‌ است‌ که‌ در قالب‌ کردارها و بازنمایی‌هایی‌ قابل‌ شناسایی‌ (اما نه‌ هیچ‌گاه‌ از پیش‌ تعیین‌ شده‌) متحقق‌ می‌شود. کردارها و بازنمایی‌هایی‌ که‌ از رهگذر آنها رابطه‌ی‌ خاصی‌ با ـ و فاصله‌ای‌ نسبت‌ به‌ ـ الگوهای‌ فرهنگی جامع‌ زمان‌ برای‌ خود ایجاد می‌کند.
    به‌ علاوه‌، ساختن‌ و تعریفِ کارکرد آن‌ از نوعی‌ صورت‌بندی‌ گفتمانی گسترده‌تر ناشی‌ می‌شود. کارکردی که‌ حوزه‌ی‌ عملی‌ را که‌ هنرمندان‌ به‌ کمک‌ آن‌ می‌توانند خود را در این‌ قالب‌ متمایزِ توهمی‌ اما اثرگذار [ یعنی‌ قالبِ آوانگاردِ متمایز از بدنه‌ی‌ جامعه‌ ] ببینند. فراهم‌ می‌آورد ـ حوزه‌ی‌ عملی‌ که‌ دیگران‌ نیز به‌ کمک‌ آن‌ می‌توانند تأیید کنند که‌ محصولات‌ تولیدی‌ آنها نوعی‌ کارکردِ آوانگارد را به‌ انجام‌ می‌رسانند [ … ]
    جنبش آوانگارد و ارتباط آن با مکتب نیویورک
    تاریخ‌ هنر مدرنیستی‌ این‌ اصطلاح‌ را از معانی‌ تاریخی‌ آن‌ تهی‌ کرده‌ است‌. و از آن‌ برای‌ دلالت‌ بر انگاره‌ای‌ در مورد شیوه‌ی‌ تحول‌ هنر و عملکرد هنرمندان‌ در نسبت‌ با جامعه‌ استفاده‌ می‌کند. حالا آوانگارد نوعی‌ برچسب‌ کلی‌ برای‌ بزرگداشت‌ بخش‌ اعظم‌ هنر و هنرمندان‌ سده‌ی‌ بیستم‌ است‌. «آوانگاردیسم‌» به‌ ایدئولوژی غالب‌ و فراگیرِ تولید و پژوهش‌ هنری‌ تبدیل‌ شده‌ است‌. این‌ مفهوم‌ جلوه‌ای‌ از توالی سبک‌ها و جنبش‌ها را بنیان‌گذاری‌ و بازتولید می‌کند. سبک‌هایی‌ که‌ اغلب‌ با یکدیگر در رقابتند و هریک‌ در جای‌ خود ظاهراً منحصر به‌ فرد و متفاوت‌ است‌.
    البته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ نویسندگان‌ در اینجا در مورد تعاریف‌ مفهوم‌ آوانگارد بحث‌ می‌کنند و سعی‌ دارند مفهوم‌ ایجابی خاصی‌ از آن‌ را در کنار تعریف‌ «مدرنیستی» گسترده‌تر حدگذاری‌ و تعریف‌ کنند. از منظری‌ توصیفی‌ می‌توان‌ هردوی‌ این‌ تعاریف‌ و برخی‌ تعاریف‌ دیگر را در این‌ مفهوم‌ بازشناسی‌ کرد. اما فارغ‌ از این‌ مسئله‌، تفاوت‌ موردنظر آنها تفاوتی‌ حقیقی‌ و با اهمیت‌ است‌ که‌ به‌ کمک‌ آن‌ می‌توان‌ تفاوت‌ رویکرد کلی‌ بسیرای‌ از نظریه‌پردازان‌ و مورخین‌ هنر، و در واقع‌ دو شیوه‌ی‌ برخورد با اثر هنری‌، را درک‌ کرد.
    نظریه‌پردازی‌ و تاریخ‌ مدرنیستی هنر و همچنین‌ تاریخ‌ هنر جدید البته‌ گونه‌گونی‌ها و تفاوت‌های‌ زیادی‌ درون‌ خود دارند. اما از منظر بحث‌ ما می‌توان‌ گفت‌ که‌ دوگانگی میان‌ این‌ دو نوع‌ تاریخ‌نگاری‌ و نقد هنری‌ در واقع‌ با تأکید بر زمینه‌ها و شبکه‌های‌ تاریخی‌ و مفهومی‌ای‌ که‌ هنر در دل‌ آنها معنا می‌یابد از یک‌سو، و خود اثر و ویژگی‌های‌ بی‌واسطه‌ی‌ احساسی‌ و زیبایی‌ شناختی‌ آن‌ از سوی‌ دیگر، تناظر دارد، دوگانه‌ای‌ که‌ در
    اما  از نظر ما نمی‌توان‌ این‌ دوگانه‌ را به‌ سود یکی‌ از آن‌ها، از میان‌ برداشت‌. و این‌ مسئله‌ نه‌ صرفاً از میل‌ به‌ اعتدال‌ و میانه‌روی نظری‌، بلکه‌ از ویژگی‌های‌ خود موضوع‌ ناشی‌ می‌شود. اثر هنری‌ همواره‌ محصول‌ شرایط‌ و شبکه‌های‌ پیشینی‌ای‌ است‌ که‌ آن‌ را از بسیاری‌ جهات‌ تعیین‌ و مشروط‌ می‌کنند. و در عین‌ حال‌ همواره‌ واجد نوعی‌ فاصله‌ و نوعی‌ «افزوده‌ی‌ معنایی‌» است‌ که‌ از آن‌ شبکه‌ی‌ تاریخی‌ فراتر می‌رود. یا موقعیت‌ ممتازی‌ برای‌ تعیین‌ کریستال‌گون‌ آن‌ شبکه‌ و خودآگاهی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ فراهم‌ می‌آورد.
    💠💠💠
    مقاله‌ها 
    مقاله‌های‌ این‌ شماره‌ نیز از این‌ امر مستثنا نیستند. مقالاتی‌ که‌ در اینجا گرد آمده‌اند به‌ اتفاق‌ از موضعی‌ نقادانه‌ به‌ مکتب نیویورک می‌نگرند. و بعضی‌ از آنها ممکن‌ است‌ گاهی‌ دچار اَشکالی‌ از تقلیل‌گرایی سیاسی‌ یا اجتماعی‌ در برآورد این‌ آثار باشند.
    در هر حال‌ از نظر نگارنده‌ ویژگی‌های خاصی در اثری‌ از روتکو یا استیل‌ وجود دارد. ویژگی‌هایی که‌ به‌ تمامی‌ تحت‌ تأثیر تحلیل‌هایی‌ که‌ از کاربردهای‌ سیاسی‌ای‌ که‌ از این‌ آثار به‌ عمل‌ آمده‌ یا بنیان‌های‌ ایدئولوژیکی سازنده‌ی‌ خود آنها از میان‌ نمی‌روند. اما مسئله‌ به‌ یک‌ معنا آن‌ است‌ که‌ قادر باشیم‌ این‌ ویژگی‌های‌ منحصر به‌ فرد را از یک‌ نظر به‌ عنوان‌ محصول‌ عملکردی‌ تاریخی‌ درک‌ کنیم‌ و این‌ مسئله‌ را مورد سنجش‌ قرار دهیم‌ که‌ یک‌ اثر یا جریان‌ هنری‌ تا چه‌ حد توانسته‌ است‌ از پیش‌فرض‌ها و الگوهای‌ فرهنگی‌ زمانه‌ی‌ خود فاصله‌ بگیرد و آنها را موضوع‌ بازنمایی‌ و تأمل‌ نقادانه‌ی‌ خود قرار دهد.
    .
    مقاله‌ی نخست: «اکسپرسیونیسم انتزاعی» دیوید و سسیل شاپیرو
    ‌ زمینه‌های‌ تکوین‌ و اوج‌گیری‌ جنبش‌ اکسپرسیونیسم‌ انتزاعی‌ را در بستر سال‌های‌ بحران‌ اقتصادی‌ امریکا، و سیاست‌های‌ فرهنگی‌ دوران‌ جنگ‌ سرد برای‌ شکل‌ بخشیدن‌ به‌ یک‌ هنر مشخصاً امریکایی‌ تشریح‌ می‌کند. ویژگی‌ این‌ مقاله‌ آن‌ است‌ که‌ مباحث‌ تاریخی‌ و تحلیل‌های‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ خود از فضای‌ امریکای‌ دهه‌های‌ ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ را در پیوند با تکوین‌ بنیان‌های‌ نظری‌ مکتب نیویورک در نوشته‌های‌ کسانی‌ چون‌ کلمنت‌ گرینبرگ‌ و هارولد روزنبرگ‌ پیش‌ می‌برد.
    .
    مقاله‌ی دوم: «مد روزکردن مکتب نیویورک »تامس کرو با ترجمه‌ی ابوالفضل توکلی‌شاندیز
    تامس‌ کرو روشی‌ جزءنگرانه‌تر را دنبال‌ می‌کند. با شروع‌ بحث‌ با استفاده‌ی‌ مجله‌ی‌ وُگ‌ از آثار پولاک‌ به‌ عنوان‌ پس‌زمینه‌ی‌ مدل‌های‌ خود در سال‌ ۱۹۵۱. در ادامه‌ با تمرکز بر قرارداد خاصی‌ که‌ پالاک‌ برای‌ خلق‌ اثری‌ برای‌ منزلِ مدیر هنری‌ (Curator) و حامی‌ مشهور هنرمندان‌، پگی‌ گوگنهایم‌، منعقد کرد. سعی‌ دارد برخی‌ معیارها و ویژگی‌های‌ ثابت‌ آثار و هنرمندان‌ این‌ جنبش‌ را نشان‌ دهد. او پیوند آن‌ با شبکه‌های‌ قدرت‌ و ثروت‌ را آشکار می‌سازد.
    .
    مقاله‌ی سوم و چهارم: «جنسیت و ذهنیت در نقاشی مکتب نیویورک » مایکل لِجا با ترجمه‌ی بتی آواکیان،
     «نیویورک؛ نارسیس در کائوس» مایکل لِجا با ترجمه‌ی مجید اخگر
    اما مقاله‌ی‌ سوم‌ و چهارم‌ دو بخش‌ از یک کتاب هستند. بخشهایی که‌ در چارچوب‌ نوعی‌ نقد ایدئولوژی‌، نقاشی‌ مکتب‌ نیویورک‌ را در کنار صورت‌های‌ فرهنگی‌ دیگری‌ چون‌ مجموعه‌ متونی‌ که‌ آنها را «گفتمان‌ انسان‌ مدرن‌» می‌نامد. و همچنین‌ برخی‌ نمونه‌ها از فیلم‌های‌ ژانر «نوار» آن‌ سال‌ها، به‌ عنوان‌ وجوه‌ گوناگونی‌ از ایدئولوژی‌ غالب‌ این‌ دوره‌ از تاریخ‌ امریکا تحلیل‌ می‌کند. ویژگی‌ این‌ متن‌ در مقایسه‌ با مقاله‌های‌ اول‌ و دوم‌ این است.‌‌ به‌ واسطه‌ی‌ مفهوم‌ ایدئولوژی‌ و اتخاذ روشی‌ تفسیری‌تر، درک‌ درونی‌تر و ژرف‌تری‌ از درهم‌ تنیدگی‌ این‌ جریان‌ هنری‌ با نیروهای‌ اثرگذارِ اجتماعی‌ و فرهنگی‌ دوران‌ ارائه‌ می‌دهد. متن‌ اولِ مایکل‌ لجا عمدتاً بحثی‌ درباره‌ی‌ نقش‌های‌ هویتی‌ زنانه‌ و مردانه‌ در این‌ جنبش‌ را دنبال‌ می‌کند. متن‌ پایانی‌ در واقع‌ پی‌گفتار پایانی‌ کتاب‌ اوست‌. متنی کل‌ مباحث‌ تفصیلی کتاب‌ را در قالبی‌ فشرده‌ و کریستال‌گون‌ مطرح‌ می‌کند.

    ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
    این پست با شماره ۱۳۸۵۴ در تاریخ يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۱:۵۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

    نقدها و نظرات
    جواد کاظمی نیک
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۰۹:۴۷
    درودبرشما استاد بانو گرامی وگرانقدر سرکارخانم سمیعی بزرگوار مطالب عالی بود احسنت 🖋🖋🖋🤍👌👌🤍👌👌👌👌👌🤍۰🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻🪻
    💙💙💙💙💙💙💙💙
    🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵
    💐💐💐💐💐💐
    🌼🌼🌼🌼
    💟💟💟
    ❤️❤️
    ❤️
    فیروزه سمیعی
    فیروزه سمیعی
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۰۴
    درودتان جناب کاظمی نیک ادیب گرانقدر 🌞
    خوشحالم از نظر ارجمندتان گذشت 🌸🌺☘️
    امیدوارم مفید واقع شده باشد 🌹☘️
    صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان 💎🙏☘️🌹
    نویسا مانید وسبز باشید وسرفراز
    🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌱
    ارسال پاسخ
    فیروزه سمیعی
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۱۰
    💠💠💠💠

    دربارۀ جان اَشبری  بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند که این یک مورد خواندنی و حیرت‌انگیز است: «وقتی نخستین کتاب شعر جان اشبری با عنوان «برخی از درختان» جایزۀ معروف بهترین کتاب شعر جوان را برد، داور این مسابقه شاعرِ معروف دبلیو. اچ. اُدن اعتراف کرد حتی یک کلمه از اشعار اشبری را درک نمی‌کند.»

    یکی از شاعران آمریکایی در مقاله‌ای دیگر، موفقیت‌های بی‌حد و حسابِ جان اشبری در شعر و شاعری و کسبِ جوایز متعدد را مدیون جاذبه‌ای می‌داند که در شخصیتِ خود او وجود دارد و همگان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. شاعرِ زنِ دیگری ادعا می‌کند هرکس فقط یک بار با جان اشبری دست بدهد متوجه این جاذبۀ شگفت‌انگیز او خواهد شد و در مقالۀ خود شرح می‌دهد چگونه بعد از آشنایی با جان اشبری در مجلسی، همۀ کتب او را خریداری کرده و همه را با لذتی غریب خوانده است بی‌آن‌ که از هیچکدام سر دربیاورد! جان اشبری خود در مورد شعرش توضیح می‌دهد که به پیروی از هنر مدرن و به شیوۀ اکسپرسیونیست‌ها ذهنِ ناخودآگاهش را آزاد می‌گذارد تا به جای او شعر بنویسد. او در پاسخ به کسانی که دربارۀ پیچیدگی و نامفهومی شعر او می‌پرسند دلیل می‌آورد که: من از زندگی تقلید نمی‌کنم که سراسر گنگ و مبهم است و هرگز تکلیف چیزی را مشخص نمی‌کند. شعر من تنها جریانی از مشاهدات من است بی‌صدور بیانیه.»

    مترجم این مجموعه در میانِ انبوه شعرهای جان اَشبری نمونه‌های اندکی را قابل ترجمه یافت؛ اگرچه امکان وفادار بودن به متن به خاطرِ چند پهلو بودنِ معنی اکثرِ سطور و گاه نامفهوم بودنشان نه مقدور است و نه صلاح. در واقع این ترجمه‌ها برداشت مترجم‌اند از تابلوهای اکسپرسیونیستیِ اشعار این شاعر.

    جان اَشبری علاوه بر بردن مهم‌ترین جوایز ادبی امریکا و انگلیس جایزۀ پولیتزر را نیز نصیب خود کرده است و در حال حاضر به تدریس در نیویورک اشتغال دارد.

    حرف‌های جان اَشبری دربارۀ شعر:
    من با تجربیات ذهنی‌ام می‌نویسم اما شعرهای من دربارۀ این تجربه‌های ذهنی نیست بلکه نشأت گرفته از آن‌هاست.
    من شیفتۀ اشعاری هستم که از فرط تراکم هرچه با چکش بر آن‌ها بکوبی فضایی خالی برای فرورفتن نیابی!
    از دیدِ من شعر، قطعه‌ای نیست با آغازی و پایانی؛ جریانی بی‌انتها است در ذهن که من گاه پیاله‌ای از آن برمی‌دارم.
    شعر از آن‌رو غم‌انگیز است که می‌خواهی مالِک آن شوی و نمی‌توانی.
    این نظریه دربارۀ شعر هست که شعر باید زندگی ما را بهبود بخشد. من فکر کنم مردم آن را با ارتشِ آزادی‌بخش اشتباه گرفته‌اند.

    تاریک‌تر از آنی که به سخن درآیی

    و رخ بنمایی این‌جا و آن‌جا،

     

    لبخندزنان بر خود و دیگران.

    انگار گونه‌ای از تنهایی باشد

    اما کریه و چندش‌آور.

    دور از انتظار، دیگربار غافلگیر می‌شوی،

     

    وقتی درمی‌یابی دورترین راه، بهترین راه است،

    راهی که از پیچ و خمِ جزایرِ متروک می‌گذرد، و

    تو انگار همواره اندر خمِ یک کوچه بوده‌ای.

     

    و اکنون که پایان نزدیک می‌شود

    هر پاره از سفر به پرتقالی قاچ شده می‌ماند.

    با روشنایی و راز و غذا در آن. بیا تا بازش ببینی.

    بیا اما نه برای من که تنها برای زیارتِ آن.

    و اگر مرا آن‌جا یافتی، رخصتِ دیدارم دِه.

    💠💠💠💠

    💠نمونه‌ای از اشعار جان اشبری
    «برخی درختان» Some Trees

    نقش‌گفت:

    ۱. تازه‌راهبه‌ای بر رخ‌بام نشسته بود

    بلندْ بر فراز شهر، فرشته‌ها

    دعاهای‌شان را درآمیختند با هیاهای ِ

    پلیس‌ها، در کار التماس به او تا دست از چنین کاری فروشوید

    زنی عهد کرد با او دوست شود.

    گفت راهبه “مرا با دوست چه‌کار. ”

    مادری به او جوارب‌شلواری‌ای پیش‌کش کرد

    که از پاهای خودْ به‌در آورد بود. آوردند دیگران

    پیش‌کش‌های خُردی از میوه و آب‌نبات

    مردی کور همهٔ گل‌های‌اش را. اگر کسی

    را به گوی ِ توفیق دست‌رسی بود، خودْ این‌ها بودند،

    چراکه “صحنه باید مراسمی باشد آئینی”

    بود آن‌چه که راهبه طلب می‌کرد. گفت “من در طلبِ

    یادواره‌هام. ” “خواهم که بپویم

    تمثیل‌وار، چون موج‌ها که

    ساحل ِ بی‌خیال را در بوس و کنارشان می‌گیرند. شما مردمْ می‌دانم من

    هرآن‌چه نیک را پیشکش‌ام می‌کنید

    که هوای‌اش در سرم نیست. اما خواهش‌ام این است که به‌یاد داشته باشید

    پذیرندهٔ آن‌همه بودم چو جان باختم. ” این‌گونه که افتاد، باد

    ردای‌اش را گرهْ‌گره باز کرد، و برهنه

    چون تخم سیمرغ، رو به جانبِ پائین، به‌نرمی، روانه شد

    بیرون از شفقت فرشته‌ها و اذهان آدمیان.

    ۲. بسی از آن‌چه که زیباست را می‌باید وانهاد

    تا که شاید مانندْ شویم به بلندتر

    جلوه‌ای از خویشتن ِ خویش‌مان. در شعلهْ شب‌پره‌ها بالا می‌آیند،

    دریغا با این آرزو، فقط، که خودْ شعله باشند:

    آن‌ها در رفعتِ ما نمی‌کاهند.

    سوسو ما می‌زنیم به زیر سنگین‌باری ِ

    ناهشیاری‌ها. چه‌گونه می‌توانستیم اما بگوییم

    که از سر آن حقیقتی که می‌دانیم، زن ردایی

    بود سایهْ‌رنگ؟ چراکه آن شب، موشک‌ها آه برکشیدند

    موقرانه بر فراز شهر، و بود در آن میانهْ شادخواری:

    در دل ِ آن لحظهْ چه‌بسیار که نهفته‌است!

    بسا روی کردن‌ها به جانبِ آن شعله،

    می‌توانستیم اوج از زمین گرفتن، نظاره‌کنان ِ او

    فرازنده، در تن‌پوش‌اش۷ از برگ‌های روشن

    ولی او، به‌حتم، تندیسه‌ای بود از

    بی‌تفاوتی، اعجازی

    که از برای ما مقدر نبوده است، همان‌گونه که برگ‌ها نیستند

    از برای زمستان چراکه پایان است.

    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۳:۵۹
    درود تان بانوی فرزانه
    فعلا جهت عرض ادب خدمت رسیدم
    بشرط بقای عمر از این مقاله مفید و ارزشمند بهره خواهم برد
    سپاس فراوان از زحمات شما خندانک
    فیروزه سمیعی
    فیروزه سمیعی
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۰۸
    درودتان باد جناب استاد انصاری ادیب عزیز گرانقدر 🌞
    بر من منت نهادید مهربان ☘️🌺🌹
    حضورتان همیشه برایم باعث افتخارست
    سایه ارجمندتان همواره سبز و مستدام ☘️☘️🌹🌸💠
    صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان 💎🙏🌹🍃☘️
    پاینده باشید و سبز بمانید و سرفراز
    🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌱

    ارسال پاسخ
    ابوالحسن انصاری (الف رها)
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۰۰
    تقدیمتان با احترام
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    فیروزه سمیعی
    فیروزه سمیعی
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۴:۱۰
    تقدیم با احترام و ارادت و سپاس بیکران
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    ارسال پاسخ
    نرگس زند (آرامش)
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۵:۴۹
    درود بر دوست اهل مطالعه ام خندانک
    ی نگاه گذرا انداختم بر میگردم وبا دقت میخونم خندانک
    سپاس از اشتراک مطالب اموزنده خندانک
    موفق وسعادتمند باشی خواهر عزیزم خندانک
    فیروزه سمیعی
    فیروزه سمیعی
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۸:۳۸
    درودتان باد خواهر نازنینم ❤️ نرگس جانم 💖
    خواهش می کنم عزیزم ☘️🌺🌻
    امیدوارم مفید واقع شود 💠🌺🍃
    صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور قشنگت🌻🌹💖
    شادمان و سبز باشید خندانک خندانک خندانک
    ارسال پاسخ
    مسعود مدهوش
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۶:۲۸
    درودتان شاعر بانو سمیعی ارجمند استاد گرانمایه🌻🍂🍂🙏🙏🌱⭐⭐🪴🪴🔥🎉🌾

    بسیار مطالب خواندی را گرد اوری کرده اید اموختنی و کاملا روان🌾🎉🎉🔥🔥🪴

    قلمتان سبز و نویسا بانو افرینها،سپاس از زحمت و وقتی که گذاشتید🪴🔥🎉🎉🌾🌱🙏🍂🌻🌻🌲🏝️🏝️🌼☄️💥💥🌟🌟💫🥀🥀☘️👏👏💐🪷🪷💯💯🤞🤞🌠🧿🍃🍃🍃
    فیروزه سمیعی
    فیروزه سمیعی
    يکشنبه ۵ شهريور ۱۴۰۲ ۱۸:۴۱
    درودتان باد جناب دکتر مدهوش ادیب گرانقدر 🌞 بسیار از الطاف و توجه ارزشمند شما استاد گرامی سپاسگزارم 🙏💎🌸🌟💠🌻🌹☘️
    امیدوارم تکرار مکررات نشده باشد 🌺
    برای خودم که جالب بود 🌹🍃🌸🌺

    پاینده باشید و سبز
    ☘️🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃☘️
    ارسال پاسخ
    عارف افشاری  (جاوید الف)
    دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۰:۵۰
    خندانک خندانک خندانک
    فیروزه سمیعی
    فیروزه سمیعی
    دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۲۱:۴۷
    درودتان باد جناب افشاری ادیب گرانقدر 🌞
    صمیمانه سپاسگزارم از توجه و حضور ارزشمندتان 💎🙏🌹🍃🌸
    پاینده باشید و سبز
    🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌱
    ارسال پاسخ
    ساسان نجفی(سراب)
    دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۰۹:۰۰
    سلام و عرض ادب بانوی گرانقدر..
    درود بر شما..
    به زیبایی آموختیم..
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    فیروزه سمیعی
    دوشنبه ۶ شهريور ۱۴۰۲ ۲۱:۴۸
    درودتان باد جناب نجفی ادیب گرانقدر 🌞
    خوشحالم از نظر ارجمندتان گذشت 🌸
    صمیمانه سپاسگزارم از توجه و همراهی ارزشمندتون 🙏💎🌹🌸🍃
    نویسا مانید وسبز باشید و سرفراز
    🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌱
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0